۱۳۸ مطلب با موضوع «نگاه متفاوت» ثبت شده است

مغز های کوچک!

اینستا ندارم ، زیاد هم اینستا نمی رم ! 

امروز اتفاقی طی یک مقاله به صفحه از اینستا روانه شدم ، چند لحظه بعد صفحه بعد و بعد و بعد .... تا این که به یه صفحه ای رسیدم که مربوط بود به یکی از بازیگر های از ایران رفته بود ؛ کامنتا واقعا +18 بود و شرم آور !

به فکر فرو رفتم چرا چنین چیزی ممکن میشه ؟، چرا یکی باید به خودش این اجازه رو بده در مورد پوشش و عقاید دیگری اینگونه بی شرم و حیا نظر بده ، حرفی که شاید لایق خودش باشه رو به دیگری نسبت بده ، اگر نوع فکر کسی برای ما قابل درک نیست ، حداقل کاری که میشه انجام داد احترام گذاشتن هست ، احترام متقابل ، افرادی که توهین میکنن ، قطعا دارای مغز کوچکی هستن که درک کردن موضوع های خارج از باورشون براشون غیر ممکنه و چون توان دیدن نظر های مخالف خودشون رو ندارن با هر ابزاری ، سعی در سرکوب فکر یا طرف مقابل را دارند.

در یکی از قبایل آفریقایی ، انسان های بور را شکار میکنند و بر این باورند که اعضای بدن افراد مو بور خوشبختی می آورد. الان حتما با خودتون فکر می کنید که چقدر وحشی و عقب افتاده هستن این افراد که دست به چنین حرکت ضد انسانیی میزنند ! حالا فکر میکنید که خود افراد این قبایل چنین دیدی نسبت به رفتار خودشون دارند ؟

توحش درجه بندی داره ، هر مکتب فکریی ، در درجه ای از این مفهوم قرار داره ، قبایل تانزانیایی ممکنه خیلی پایین باشن ، افرادی که در مقابل اعتقادات دیگران آنها را سرکوب میکنند در درجه ای دیگر و همینطور این سلسله ادامه داره ، چه خوبه سعی کنیم که هرچه بیشتر خودمون را از این بربریت دور کنیم.

قائدتا هیچ عقل سالمی نمیگه که اگر سگ گازت گرفت شما هم گازش بگیر ، بلکه میگه کنترلش کن. انسان هایی که سعی میکنند از فکر خودشون استفاده کنن به راه هایی میرن که ممکنه اشتباهه باشه ، چرا که لازمه تکامل فکری اشتباه کردن هست ، اما افرادی که مغز های کوچکی دارند و فقط از آن دیگران تقلید می کنند ؛ فقط اشتباهات دیگران را تکرار می کنند.


+ دارم فکر می کنم داروین در خصوص نظریه تکامل اشتباه می کرده ، این انسانه که کم کم داره به میمون تبدیل می شه.

+ سعی کنید از مغز در تصمیماتی که میگیریم بیشتر استفاده کنیم ، قطعا نتیجه بهتری خواهد داشت.

۹۵/۰۸/۲۴ ۹ نظر ۷
یک آشنا

تله استخدامی!

این اتفاق دیروز برای من افتاد و در راستای پست دوستان که میگفتن و میگن کار نیست منتشرش میکنم، البته اتفاقات جالبی هم بین مکالمات افتاد که شاید آموزنده باشه.

دیروز مدیر طراحی یکی از شرکت های بزرگ تولیدی لوازم خانگی زنگ زده بود:

- الو ، یک آشنا

+ بله یک آشنا هستم ، شما ؟

- شماره شما رو از خانم .... گرفتم، خیلی از شما تعریف میکردند

+ بله ، بله - خانم .... خیلی به من لطف دارند ، بفرمایید

- ما برای تکمیل کادر طراحی خط تولید نیاز به یک طراح الکترونیک با تجربه داریم ، وقتی که از خانم .... پیگیری کردیم ، شما رو معرفی کردند


{من دنبال کار کردن برای دیگران نیستم ولی دوست داشتم وانمود کنم ببینم شرایط کاری حال حاظر چطور هست}

+ بله ، خواهش میکنم ، شما از کدام گروه تولیدی هستید ؟

- شرکت .... (یه شرکت بزرگ داخلی رو فرض کنید مثل پاناسونیک یا اسنوا یا .... )


+ بسیار عالی ، بفرمایید من در خدمت هستم


- خوب شما مدرک AVR یا ARM دارید ، یا مدرک فنی حرفه ای ؟

+ خیر من این مدارک رو ندارم ،متاسفانه {هر چه را آموخته ام خودآموزی بوده و کلاسی شرکت نکرده ام و هیج مدرکی ندارم}

- خوب قبلا سابقه کار با AVR دارید ؟

+ بله قبلا قبل از آمدن ARM با آن کار می کرده ام

- پس که اینطور ، در کار کردن با AVR حرفه ای هستید ؟


{همیشه این سوال که حرفه ای هستید در نظرم مسخره جلوه میکنید ، چه کسی میتواند حرفه ای باشد ؟،همیشه یکی هست که بهتر از ما بلد باشه ، پس هیچوقت هیچکس نباید ادعای حرفه ای بودن داشته باید. حرفه ای در مقابل چه و یا که ، پس اینطور جواب میدهم}

+ اوم - تا حدود زیادی با آن کار کرده ام ، منظور شما از حرفه ای چیست ، شما چه نیازی دارید ؟

- خوب منظور ما این است که با پرفال های مختلف آن آشنایی داشته باشید و بتواند برنامه هایی مثل کنترل ماشین لباس شویی و یخچال و.... رو انجام بدهید.

+ بله تا این اندازه کار کرده ام و فکر نمیکنم مشکلی وجود داشته باشد ، ببخشید ساعت کاری مجموعه شما به چه صورت هست ؟

- 7 کارت ورود میزنید و 4 خروج ، شما با پروتل کار کرده اید و میتواند با آن PCB طراحی کنید ؟

+ بله قبلا کار کرده ام ، میزان حقوقی که برای موقعیت شغلی مد نظرتان هست چقدر است ؟

- خیلی خوب ، میزان دریافتی به مدرک تحصیلی شما و تسلط شما به کار بستگی دارد ولی برای لیسانس ما مبلغ 1.5 میلیون در نظر داریم.


{تا اینجا ابتکار عمل با اون بود و سوال می پرسید ، از این پس باید رویه برعکس میشد و ابتکار عمل رو به دست بگیرم}

+ 1.5 که مبلغ خیلی کمی است ، مخصوصا برای کار طراحی ، اگر مدرک ارشد با بالاترین تسلط بر روی کار پیدا کنید ، باز همون قدر حقوق میدهید ؟

- خوب نه ، 2 میلیون هم میپردازیم ، میشه شما سابقه کارهای قبلیتون رو بگید


{این سوالی بود که اول باید می پرسید خخخخ}

- خوب من کارشناسی ارشد فلان دانشگاه هستم ، با n سال سابقه طراحی با پردازنده های ARM ، طراحی سیستم با استاندارد صنعتی بین المللی، دارای سابقه طراحی برای شرکت های نفتی بین المللی و سیستم های پروازی ، طراحی Safe RTOS و طراحی سیستم های پزشکی و نظامی و دارای تاییده سازمان پژوهش های فضایی و.......

در حال حاضر من n برابر حقوق شما دریافتی دارم تقریبا ، و چرا باید برای شما کار کنم ؟


{حالا اونه که باید نظر من رو جلب کنه ها ها ها}

+ خوب توی شرکت ما ، فردی با قابلیت های شما بعد از یک سال ، و پیدا کردن سابقه حقوقی معادل 5 میلیون خواهد داشت ، با کار کردن در مجموعه ما شما داری رزومه خوبی خواهید شد ، هر جا که برید و بگید مثلا فلان لباس شویی رو من طراحی کردم حتما خواهند شناخت و ما کارشناس های طراحی رو هر ساله به دوره های خارجی اعزام می کنیم و......


- خوب من به اندازه کافی رزومه کاری دارم و نیازی به رزومه جدید ندارم ، و از کاری که هم اکنون انجام میدم راضی هستم ، اگر شخصی برای کار سراغ گرفت شماره شما رو خواهم داد به ایشاان ، البته اگر تمایل داشته باشید!


+ نه ما دنبال هر کسی نیستیم ، برای شما امکان پیوستن به مجموعه نیست ، حتی پاره وقت ؟

- نه متاسفانه ، من در حالت معمول با کمبود وقت مواجه هستم :(



* وقتی از برای استخدام یک نفر باهاش تماس میگیرد از پرسیدن سوالات مسخره ای مثل حرفه ای هستید یا سابقه کار دارید شدیدا پرهیز کنید ، چون ممکنه با اینچنین جوابی مواجه بشید.

* اگر دنبال کار هستید در هر شرایطی خونسردی خودتون رو حفظ کنید و برای خودتون شخصیت قائل باشید و نگذارید نیاز به کار باعث بشه اجازه بدید دیگران شخصیتتون رو زیر سوال ببرن.

۹۵/۰۸/۱۷ ۲۴ نظر ۱۱
یک آشنا

اطلاعیه + معرفی

یه عده هستن که دنبالت میکنن ، بعد یهو میبینی بعد یکی دو روز ، تبخیر میشن و میرن و دیگه اثری ازشون نیست. خوب میشه حدس زد مساله چی بوده و چرا دنبال شدی :/
سبک نوشته های هر فردی از تاریخچه پست هاش مشخصه و نرخ پست نگاری هم همچنین ، پس خیلی راحت میشه در خصوص این که نوشته های یک فرد باب میل مون هست تصمیم بگیریم.
همیشه و لذوما دنبال کردن منجر به دنبال شدن نمیشه ، به نظرم غیر از این حالت مقداری بچه گانه باشه.

یک آشنا به دلیل داشتن طیف وسیعی از دوستان خوب و مهربان ، که همه آنها در سرویس بلاگ بیان مستقر نیستند نمیتواند از دنبالگر بیان استفاده کند و به جای آن از فید خوان بهره می برد.
در حالت عادی برای خواندن چندین موضوع و بلاگ مختلف باید تک تک به تمامی این وب سایتها و وبلاگ ها سر بزنید و آخرین مطالب آنها را پیدا کنید و بخوانید . زمان انتظار برای باز شدن صفحات اینترنتی را تحمل کنید و اینکه شما مطمئن نیستید که این وب سایت یا وبلاگ آیا به روز شده است یا نه ؟
دسته بندی مطالبی که می خواهید مطالعه کنید با وجود وب سایتهای گوناگون مشکل است و چندین مورد و مشکل دیگر که مطالعه را برای شما بسیار وقت گیر و مشکل خواهد کرد .
فید ابزاریست برای ساده نمودن وب گردی و مطالعه در محیط اینترنت . به کمک فید، مرور مطالب تازه سایت‌ها و وبلاگ‌ها بسیار ساده می‌شود. فید سایت یا بلاگ در واقع نسخه متنی از مطالب و محتوای ان سایت است.
من از نرم افزار OperaMail برای خواندن فیدها استفاده میکنم ولی شما میتوانید از طیف وسیع نرم افزار های موجود هر کدام را که دوست دارید انتخاب کنید. با استفاده از فید یا RSS دیگر مهم نیست که سایت و بلاگ مورد نظر شما در بیان است یا بلاگفا یا بلاگ اسکای یا ..... ، به راحتی از بروز شدن آنها مطلع می شود.

+ یک راهنمای تصویری از نحوه استفاده فید در گوگل ریدر.
۹۵/۰۸/۱۵ ۱۲ نظر ۴
یک آشنا

اخمو نباشید

- یک آشنا جان، من با یک پسری دوست شدم .

حالا اینجا یک آشنا میتونه عمه ، عمو ، خاله ، دایی یا هر نسبت دیگه ای باشه ، ولی خیلی وقت ها نمی تونه مادر یا پدر باشه ! ، چرا واقعا ؟
چرا وقتی میخوایم با بچه ها مون طرف بشیم ، باهاشون مثل یک دوست رفتار نمی کنیم ، حتما باید مثل یه بزرگتر اخمالو رفتار کنیم که حرف آخر حتما حرف ماست ، چرا با خودمون فکر نمی کنیم که بچه هامون بزرگ می شن ، همیشه که نمی تونیم از موضع قدرت باهاشون حرف بزنیم ، چرا راجبه یه سری مسائل بهشون آگاهی نمی دیم و به خیال خودمون شرم از بین میره ؛ خوب گور بابای شرم ، شرم از بین بره بهتره یا بچه عزیزمون ؟
متاسفانه رو خیلی مسائل مهم که باید به بچه ها آموزش داده بشه که خدایی ناکرده مورد اذیت و آزار قرار نگیرن ، سرپوش میذاریم هم خانواده ها و هم مراکز آموزشی از این آموزش ها شانه خالی می کنند و نتیجه همیشه بدتر از اون چیزی هست که بشه بهش اشاره کرد حتی.

در خصوص جمله اول ، باید بگم که واقعا یک دوراهی سخت هست ، اگر مساله رو به پدر یا مادرش بگم ، خوب اونا رفتار انفعالی خواهند داشت ، و اعتمادی که الان وجود داره از بین خواهد رفت و اصلا از بین رفتن اعتماد جایز نیست شاید اینطور با دادن یک سری آموزش ها و آگاهی در خصوص مساله بشه جلوی خیلی چیز ها رو گرفت. از طرفی هم اگر پدر و مادرش از طریقی بفهمند ، شما رو زیر سوال می برند که ، تو که میدونستی چرا نگفتی!

پس لطفا در آینده از پدر و مادر های اخمالو نباشید که آدم رو توی همچین شرایطی قرار بدهید.

+ اگر شما جای یک آشنا بودید چه می کردید؟
۹۵/۰۸/۰۵ ۲۱ نظر ۹
یک آشنا

چرا جهان سومیم

این که چرا کشوری مثل ایران جزء کشور های جهان سوم دسته بندی میشه خودش بحث طولانیی هست که از ادامه اون از عهده من خارج هستش و این که نظر زیاد متفاوتی از کارشناسانی که نظرشون رو مطالعه کردم نمی تونم بدم ، از طرفی هم به جنبه های اقتصادی اون هم کاری ندارم ، هرچند که در اوضاع اخیر چنان فشار اقتصادی به خانوار ها وارد کرده که خودش میتونه موضوع یک پست به تنهایی باشه.

اما مساله ای که میخوام ازش حرف بزنم ، دقیقا تجربه خودم هست که به سادگی حداقل برای خودم ثابت کرد چرا ایران جهان سوم هست ، تجربه اول برمیگرده به حدود 6 ماهه پیش ، یعنی اوایل سال ، وقتی که برای یک شرکت نفتی خارجی پروژه ای رو در خصوص موقعیت یابی انجام می دادم. این شرکت خارجی بر حسب اتفاق یه شرکت خیلی معروف تشریف دارن که کلی شعبه در سرتا سر جهان هم دارن ولی خوب فقط یک شرکت هستن. گذشته بر استاندار های سختگیرانه غیرقابل چشم پوشی که مثلا اگر راننده ماشین حفاری در حال موبایل حرف زدن بازی کردن یا هرچیز دیگه ای دیده میشد ، بدون هیچ گذشتی اخراج میشد ، نمونش اتفاق افتاد ، راننده ای با 29 سال سابقه کار ، بخاطر تجاوز از سرعت مجاز تعریف شده شرکت که 70 تا بود در جاده که سقف سرعت 120 تا بود اخراج شد. بدون ای که بگن طرف یک سال دیگه تا بازنشستگی داره و هزار جور دل سوزیی که ما برای توجیه کار اشتباه افراد بکنیم. از مسئولش پرسیدم حیف نبود ، بنده خدا با این همه سابقه فقط برای تجاوز سرعت اونم 5 کیلومتر در ساعت اخراج کردی ؟

جواب جالبی داد ، گفت قانون قانونه ! ، جمله ای که اینجا هیچ معنی خاصی نمیتونه داشته باشه.

از طرفی یه اختلاف تظری توی نحوه اجرای پروژه بین من و کارفرما وجود داشت ، یک مساله تکنیکالی و فنی ، باز رفتار مدیر فرانسوی برام خیلی جالب توجه بود. در انتهای یک جلسه پر بحث گفت " من یک سری خواست مدیریتی دارم که سیستم شما باید بتونه انجام بده ، هر طور که خودتون میدونید انجامش بدید. ". یعنی دقیقا مثل تو فیلما.

حالا این تجربه کاری رو میذارم کنار دوتا تجربه دیگه ، ولی تجربه کار برای کارفرمای داخلی.

تجربه اول : 

یکی از شرکت های تولید و پخش شیر پاستوریزه پاکتی ، که قرار بود ما راننده های متخلف رو شناسایی کنیم ، متخلف به معنی این که راننده هایی که برای کمتر شده هزینه سوخت یخچال رو روشن نمی کنن . بعد از اجرایی شدن پروژه و برطرف کردن خطاهای انسانی که خودش خیلی جالب بود (مثلا راننده ها سنسور ها رو درون آب یخ میذاشتن و قالب یخ و .....) یه درخواست از شرکت مذکور داشتیم که اگر امکان داره دمای ثبت شده توسط سیستم شده با مثلا n درجه کاهش دما به سرور فلان جا ارسال بشه. چون بازرسی دارن ، چون ممکنه به خاطر روشن نکردن یخچال ماشین ها جریمه بشن ، چون جون ملت مهم نیست، چون راننده خانواده داره و نمیشه اخراجش کرد.

از اون پس دلم نمیخواد شیر پاکتی استفاده کنم ، چون اصلا معلوم نیست تو چه دمایی بوده. اینجاست که قانون قانون نیست.


تجربه دوم:

این بار پای یک پروژه ملی در میان است ، پای یک سیستم بزرگ ، و کارفرماهایی در ابعاد کشوری ، سیستم تعریف شده توسط کارفرما دارای باگ های فاحش است که توسط یک فرد عادی که سیستم را از بیرون مشاهده میکند قابل شناسایی است. بعد از مطالعه کامل سیستم و پروتکل های موجود و مربوط آن ، سعی در ایفای نقش مثبتی داشتیم که داکیومنتی حاوی ایرادات و خطاهای احتمالی به کارفرما تسلیم شد. جواب کارفرما جالب است " سیستم همانی است که ما تفسیر کرده ایم و اگر می خواهید با آن پیش بروید اگر نه از پروژه خارج شوید".

خوب کارفرمای عزیز شما که دید فنی ندارید ، چطور متوجه می شوید که سیستم شما چقدر ابتدایی است ، چقدر معرفی آن به عنوان پروژه ملی باعث خنده می شود.


و این چنین است که جهان سوم هستیم شاید هم چهارم.


+ داشتم فکر میکردم که ما برای اون شرکت حمل شیر اون درخواست رو انجام ندادیم ، زدنمون کنار ، آیا باقیه هم اونقدر وجدان دارن که انجام ندن ؟

۹۵/۰۸/۰۱ ۱۰ نظر ۴
یک آشنا

Like a Girl






۹۵/۰۷/۲۸ ۱۱ نظر ۶
یک آشنا

علی ، اصغر نبود


پس که بود ؟

 علی بود

اصغر ، نه عنوان کوچکی اش

      و نه نشان کودکی اش بود

به او اصغر گفتند 

  چون زمان توقفش در عالم

کوتاه تر از همه کربلاییان بود.




دریافت

۹۵/۰۷/۱۷ ۵ نظر ۵
یک آشنا

ﺭﻳﺎﻛﺎﺭﺍﻥ ﺣﺴﻴﻨﻰ

وقتی که یک هیات شبی 40 هزار پرس غذای نذری می دهد و آن کودک کار گرسنه شب سرد مهر ماه را بین آدم های بی مهر گوشه اتوبان صبح می کند؛ دقیقا یعنی آدم ها ده ها میلیون خرج ریاکاری کرده اند.

یعنی آدم ها از حسین ، بتی ساخته اند و جز آن نمی دانند.


+ دلم پره از ظاهر پرستی آدم ها ، از ریاکاری و حماقت .

۹۵/۰۷/۱۵ ۱۸ نظر ۳
یک آشنا

داستانک


تقویم گوشی را که باز کرد تعداد روز های نزدیک به جشن عروسی خود را شمرد.یک دو سه...پنج روز مانده بود به روز موعود.خوشحال بود؟این را خودش هم نمیدانست.دست انداخت توی کیفش .اتوبوس همانطور بی وقفه مسیر را میرفت.تکه ای کاغذ در آورد.لیست اجناسی که باید میخرید را دوباره و دوباره نگاه کرد.نگاهش زوم شد روی کلمه آینه شمعدان .دلش شور زد.هنوز آینه شمعدان را نخریده بودند.نگران تر شد.پنج روز مانده و هنوز نخریده.حتی نمیدانست چه مدلی باید بخرد.یاد حرف دوستش افتاد که چند ایستگاه قبلی ، قبل از اینکه پیاده شود گفته بود: الان خیلی راحت شده خرید.کافیه پیج های وسیله خونه رو تو اینستا پیدا کنی کلی مدل های مختلف هست با قیمت های جور واجور .

هنوز چند ایستگاهی به مقصدش مانده بود.دوباره گوشی را به دست گرفت.صفحه اینستاگرام را باز کرد.سرچ کرد آینه شمعدان .صفحه ها یکی پس از دیگری ردیف شدند.یکی از صفحه ها خیلی متفاوت بود.سر در صفحه نوشته بود.آینه هایی که میتوانید سرنوشت ازدواجتان را در آن ببینید.صفحه را باز کرد.چندتایی عکس دید.دلش بدجوری لرزیده بود.آدرس فروشگاه را برداشت.

خودش را جلوی فروشگاه پیدا کرد.مطمئن که شد آدرس را درست آماده در کشویی فروشگاه را کشید.وارد شد.آینه های بزرگ و کوچک و مدل های متفاوتشان بدجور هیجان زده اش کرد.پشت پیشخوان رفت.هنوز سلام نکرده،  مرد پشت پیشخوان گفت: سمت راست دومین آینه.خودتون میبرید یا با پیک بیاریم؟

زن نگاهی به آدرسی که مرد داده بود انداخت و آینه قاب چوبی کهنه ای را دید و گفت: چی؟این؟ اصلا شما میدونید من چی میخوام؟ 

مرد گفت: شما لازم نیست چیزی بگید من این آیینه رو پیشنهاد میکنم سرنوشت خوبی داره.

زن چشم غره ای به مرد زد و آرام آرام رفت سمت آینه ای که میخواست سرنوشتش را توصیف کند.زد زیر خنده.مسخره بنظرش آمد  اما توی دلش گفت:اگه بنظرت مسخره میاد این چیزها، پس اینجا چه غلطی میکنی.

رفت سمت آینه.هرجوری نگاه میکرد آینه به دلش نمیشست. آخر این آینه قاب چوبی کهنه بدرد سر سفره عقد و بعدها توی خانه نمیخورد.اما یادش آمد که آینه بازگو کننده سرنوشت ازدواج خودش است.روی زانلو نشست.دست کشید روی آینه.غبار آینه نشست روی انگشتش.آینه را فوت محکمی کرد.کم کم چهره اش روی آینه نقش بست.چهره سیاه خودش را که دید جیغ زد.همه ی اعضای صورتش در آینه بهم گره خورده بود.بلند شد.دور تا دور فروشگاه را می دوید و جیغ میزد.سرش را نزدیک هر آینه ای که میکرد همان تصویر برهم ریخته صورتش را میدید.دست گذاشت روی صورتش و شروع کرد به گریه کردن.از فروشگاه زد بیرون.مرد فروشنده که مطمئن شد زن از فروشگاه بیرون رفته است .دست برد به آیفون روی دیوار کنار پیشخوان.سرفه ای کرد و خطاب به فرد پشت گوشی گفت: این یکی هم همونجوری که میخواستیم در رفت.موفق بودیم قربان. طبق گفته شما تو آخرین جلسمون این ها باید همینطوری گریه کنان برند .تا  تو دنیای مدرن اینستاگرام دنبال این مسخره بازی ها عهد بوق نباشند.

این را گفت و گوشی آیفون را گذاشت سرجایش.زن دیگری داشت در کشویی فروشگاه را میکشید.

۹۵/۰۷/۰۶ ۳ نظر ۲
یک آشنا

یک آشنا ، یک ساعت ، قسمت اول

معمولا سعی میکنم متفاوت فکر کنم ، نگاه کنم ، و حتی گاهی عمل کنم !

ساعت یکی از اجسامی است که در موردش دیدگاه های متفاوتی دارم ، مثلا چرا ثانیه ها و دقیقه ها 60 تایی هستن و چرا جهت ساعت گرد باید از راست به چپ باشه و.....

خوب البته گاهی هیچ دلیل منطقیی وجود نداره و صرفا پای تقلید از دیگران در میان است ، برای همین قصد دارم طرحی رو که مدت زیادی هست در موردش فکر کردم رو عملی کنم. و اونم طرحی نیست جز نگاه متفاوت به ساعت. برای شروع از صفر ؛ صفر شروع نمی کنیم و فقط تکنولوژی رو یه مقداری تغییر می دهیم.

قبل از هر چیزی به موتور ساعت نیاز داریم که به سادگی از ساعت فروشی ها قابل تهیه است و قیمتی هم نداره ، 10 هزار تومان ناقابل.

 

موتور ساعت یه موجود مثل عکس بالا هست ، خوب برای شروع کار به یه سری ابزار نیاز داریم

 

 

از جمله پنس (به جاش می تونید از موچین استفاده کنید) اسپاتول (به جاش می تونید از لبه چاقو استفاده کنید) و کاتر قلمی (که میشه از کاتر معمولی استفاده کرد یا تیغ جراحی)

 

برای شروع باید پشت موتور ساعت رو باز کنیم تا بتونیم تغییرات مورد نظرمون رو روش اعمال کنیم. برای باز کردن از اسپاتول استفاده می کنیم ، مراقب باشید موقع باز کردن چرخ دنده ها ممکنه پرت بشن ، پس به آرامی دربش رو باز کنید.

 

 

بعد از باز کردن ، فقط با قسمت محرکه ساعت کار داریم ، پس نیازی نیست که کل موتور رو دمونتاژ کنید.

 

موقع خارج کردن آهنربا از چرخ دنده خیلی مراقب دنده هاش باشید که صدمه نبینه ، اگر صدمه ببینه ، دیگه به درد نمیخوره. برای خارج کردن آهنربا ، اول بدنه چرخ دنده رو با کاتر باز می کنید بعد با فشار کاتر از زیر آهنربا اونو خارج می کنید.

 

 

بعد از برعکس کردن جهت آهنربا نوبت برعکس کردن هسته سیم پیچ میرسه ، هسته رو با آرامی از سیم پیچ خارج کنید و روی محور افقی 180 درجه بچرخانید و دوباره جا بزنید.

 

 

بعد از برعکس کردن هسته برای این که بتوانید درب موتور رو ببندید نیاز هست دو تا از زائده های پلاستیکی رو کوتاه کنید.

 

 

موقع بستن درب پشت موتور ساعت دقت کنید ، تمام چرخ دنده ها در جای صحیح خودشون قرار داشته باشن.

 

خوب مرحله اول از ساخت ساعت منحصر به فرد تمام شد. با این تغییرات ساعت ما این شکل عمل خواهد کرد.

 

 



مدت زمان: 16 ثانیه 

۹۵/۰۷/۰۲ ۱۸ نظر ۲
یک آشنا