ﻗﺬﺍﻓﯽ ﺭﻭﺯﯼ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ. ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﺍﺳﺘﻌﻔﺎ ﺩﻫﺪ، ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﺳﺘﻌﻔﺎ؟ ﺍﺳﺘﻌﻔﺎ ﺍﺯ ﭼﻪ؟ ﺍﺯ ﭼﻪ ﺍﺳﺘﻌﻔﺎ ﺩﻫﻢ؟ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻣﻘﺎﻣﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ . ﺍﻭ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ، ﻧﻪ ﺭﻫﺒﺮ ﺑﻮﺩ؛ ﻧﻪ ﺭﯾﯿﺲﺟﻤﻬﻮﺭ،ﻧﻪ ﺳﻠﻄﺎﻥ، ﻧﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ؛ ﺍﻭ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﯾﮏ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻋﻨﺎﻭﯾﻦ ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﺷﻮﺩ!
ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﻟﻨﯿﻦ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ: ﻭﺯﯾﺮ ﭼﻪ ﻧﺎﻡ ﺗﻬﻮﻉﺁﻭﺭﯼ ﺍﺳﺖ! ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺎﻡ ﭘﺮﻭﻟﺘﺮﯼ اﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﯿﻢ، ﻭﺯﯾﺮ ﺑﻮﯼ ﮔﻨﺪ ﺑﻮﺭﮊﻭﺍﺯﯼ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ! ﻣﺎﺋﻮ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ ﺑﻮﺩ . ﭼﺮﯾﮏ ﭘﯿﺮ، ﮐﺎﺳﺘﺮﻭ ﻫﻢ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺳﺎﻝ ﺑﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺗﻘﺪﯾﻢ ﮐﺮﺩ !...
ﮐﯿﻢ ﺍﯾﻞ ﺳﻮﻧﮓ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺭﯾﯿﺲﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﮐﺮﻩ ﺷﻤﺎﻟﯽ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﻮﺩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺭﯾﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺩﺍﯾﻤﯽﻧﺎﻣﯿﺪ ... ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦﻫﺎ، ﺭﻭﺯﯼ ﻗﺒﻠﻪ ﻣﺮﺩﻣﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺩﺳﺖ ﻋﻮﺍﻡ، ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ، ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﻋﻮﺍﻡ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﻋﻮﺍﻡ، ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﺘﯿﺪﻧﺪ. ﻋﻮﺍﻡ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﮐﻒ ﻣﯽﺯﺩﻧﺪ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺑﻪ ﮐﺸﺘﻦ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ، ﺩﮔﺮﺍﻧﺪﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻨﺪ ﻭ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺣﻖ ﻫﯿﭻ ﻧﻄﻖ ﮐﺸﯿﺪﻧﯽ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺖ.
ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻗﺬﺍﻓﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺳﺎﻧﺪﻧﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﺟﻨﺎﺯﻩﺍﺵ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﻣﯽﺷﮑﺴﺘﻨﺪ. ﻋﻮﺍﻡ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺪ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﭼﯿﺴﺖ، ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺪ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﻧﺮﻡ ﭼﯿﺴﺖ، ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺪ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﭼﯿﺴﺖ، ﻣﺪﺭﺳﻪ، ﻣﻌﻠﻢ، ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﭼﯿﺴﺘﻨﺪ . ﻋﻮﺍﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﻣﯽﺭﻭﺩ، ﺿﺮﺏ ﻭ ﺷﺘﻢ اﻓﺮﺍﺩ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ، ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﭘﻠﯿﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﺎﻓﻆ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎﺷﺪ ﺭﺍ ﻣﯽﭘﺴﻨﺪﻧﺪ،
ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺻﻒ ﺍﻋﺪﺍﻡ ﻣﯽﺍﯾﺴﺘﺪ، ﺩﺭ ﺻﻒﺷﯿﺮ ﻭ ﻧﺎﻥ ﻫﻢ ﻣﯽﺍﯾﺴﺘﺪ، ﻋﻮﺍﻡ، ﮔﺪﺍ؛ ﺑﯿﻤﺎﺭ؛ ﺗﻦﻓﺮﻭﺵ، ﺧﻮﺩﻓﺮﻭﺵ؛ ﻣﻌﺘﺎﺩ؛ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺑﯿﻨﺪ، ﭼﻮﻥ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﭼﯿﺴﺘﻨﺪ!!!
ﺍﻣﺮﻭﺯﻩ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﺟﻬﺎﻥ، ﻋﻮﺍﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﺍﺳﺖ، ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺳﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺍﺧﯿﺮ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﻋﻮﺍﻡ ﺑﺎﺳﻮﺍﺩ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ!
ﻓﻬﻢ ﻭ ﺗﺤﻠﯿﻞ ﻭ ﻧﮕﺮﺵ ﺑﻪ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩﻫﺎ ﺑﻪ ﺳﻮﺍﺩ ﺳﺎﻧﺪﻭﯾﭽﯽ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﺪ! ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﺩ، ﻃﺎﻗﺖ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ؛ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﺣﺘﯽ ﭼﻨﺪ ﺳﻄﺮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺭﺍ نمیﺧﻮﺍﻧﺪ؛ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺧﻂ ﺍﻭﻝ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻧﻤﯽﺩﻫﺪ؛ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﻭ ﻋﮑﺲ ﻭ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻧﮑﻪ ﺧﻮﺩ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﯾﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥﻣﯽﻓﺮﺳﺘﺪ! ﻋﻮﺍﻡ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﺯﺣﻤﺘﯽ ﻟﯿﺴﺎﻧﺲ ﻭ ﺍﺭﺷﺪ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ، ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺍﺑﺘﯿﺎﻉ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﭼﺸﻢ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﻧﻤﯽﺑﯿﻨﻨﺪ. ﻣﻐﺰ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﻨﺪ. ﮐﻠﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﺎﻥﮐﻪ ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﻣﺦ، ﮐﻪ ﻋﻀﻮﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺍﺯﭼﻨﺪﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺎﻩ ﺑﺮﺩﻩ ﺷﻮﺩ. ﺍﺻﻼ اﻫﻤﯿﺖ ﺳﺮ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺭﺳﺘﻨﮕﺎﻩ ﻣﻮﯼﺳﺮ ﺍﺳﺖ. ﺍﯾﻦ ﻋﻮﺍﻡ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﭼﻨﺪ ﺟﻮﮎ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺳﺮﺷﺎﺭ ﺍﺯ ﺗﻮﻫﯿﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥﺷﺎﻥ ﻣﯽﻓﺮﺳﺘﺪ، ﻣﯿﺰﺍﻥ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻋﻮﺍﻡ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﺳﻮﻡ اﺯ ﻫﺮ ﻫﺰﯾﻨﻪﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮ، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻭ ﺑﻬﺪﺍﺷﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ.
نویسنده » ناشناس
+ ببخشید چند روزه خیلی درگیرم در 54 ساعت اخیر فقط 8 ساعت خوابیدم :/
+ بابت کامنت های تایید نشده و بلاگ دوستان که نشده سر بزنم معذرت میخوام ، به زودی هر دو کار رو انجام میدم :)
ما ایرانیان مبدع یه سبکی از کمدی هستیم به اسم استندبای کمدی یعنی منتظر می مونیم یکی یه حرکتی بکنه تا قسمت جوک سازی و حرکات خودجوشمون فعال بشه بعد از همه این اتفاقات ، ملی گراها هم به صف حمایت از خودجوش ها پیوستن و سیل پیام های ضد عربی فضای مجازی رو پر کرده
عده ای هم این وسط منتظر ماجرایی هستند تا دو خطی بنویسند و محکوم کنند فارغ از تمام این عکس العمل ها آنچه مایه سوال است این است که مدنیت گمشده ما کجاست؟ چرا نیاموخته ایم مطالباتمان را از طریق قانونی پیگیری کنیم؟ آیا تعطیلی سفارت و اخراج سفرا به لحاظ قانونی امکان پذیر نیست؟ حتما باید سرنا رو از سر گشادش بنوازیم؟ و ریشه این مشکل کجاست؟ تفکر قبیله ای یعنی ما یک اجتماع نیستیم بلکه تعدادی قبیله هستیم که به یکدیگر می تازیم قبیله خودجوش ها ، قبیله روشنفکران ، قبیله پزشکان ، قبیله ترک ها ، فارس ها ، عرب ها ، بلوچ ها ، کردها ، گیلک ها و ..... و هر کدام به فکر منافع قبیله خود هستیم بعضی وقتها این منافع در قالب یک اشتراک است مثل مذهب در مورد اخیر آن جا متحد می شویم اما زندگی اجتماعی نداریم به تبع آن قوانین اجتماعی هم نداریم و الباقی قضایا لذا برای جلوگیری از اتلاف وقت توصیه می شود به جای بالا رفتن از سفارت های مختلف ، یک بار از دیوار وزارت امور خارجه بالا بروید و شر این ساختمان به درد نخور را کم کنید باشد که خارجه ای نباشد بلکم این خودجوش های عزیز آرام گیرند و ما هم به جای محکوم کردن سرگرمی دیگری پیدا کنیم
محسن الوان ساز
+عکس از خبرگزاری مهر ؛ سفارت بریتانیا
یاد اون دیالوگ معروف شازده کوچولو افتادم که می گفت :
آدم بزرگها عاشق عدد و رقماند. وقتی با اونا از یه دوست تازه حرف بزنی هیچوقت از تون راجع به چیزهای اساسی سوال نمیکنند هیچوقت نمیپرسن آهنگ صداش چطوره؟ چه بازیهایی دوست داره؟ پروانه جمع میکنه یا نه؟ میپرسن چند سالشه؟ چندتا برادر داره؟ وزنش چقدره؟ پدرش چقدر حقوق میگیره؟ و تازه بعد از این سوالات است که خیال میکنن طرف رو شناختن.
حالا حکایت ماست با این سال نو (میلادی) و بساط آمار و این حرفا تعداد اتفاقات برترین اتفاقات مهم فرهنگی اقتصادی سیاسی و یا نمونه زیر:
رتبههای بیشترین جستجوهای انجام شده در ویکیپدیای فارسی:
۱. ویکیپدیا
۲. ایران
۳. الکسیس تگزاس
۴. قاسم سلیمانی
۵. آمیزش جنسی
و فریاد وا اسفا برای فرهنگ و مملکت و کارشناسی قضیه و ...
به عنوان یک آشنا بنده آمار بالا رو فاقد معنا می دونم ( دوست عزیز اون ته مجلس یه دیقه تو سر خودت نزن ) آمار فوق به ما 5 اسم میده اما نکات زیادی پشت این اسامی وجود داره مثلا این که شما برای این که یه مطلبی رو تو سرچ گوگل بالا بیاری و صفحه جز ده تای اول باشه باید کلید واژه تعریف کنی و هر چه این کلید واژه دقیقتر باشه شانس برای بازدید بالاتر و قرارگیری در صدر لیست بیشتر میشه مثلا شما متنی رو جستجو می کنی در مورد میزان فروش نفت وست تگزاس اینترمدییت، خوب شما با سرچ این عبارت امکان داره به اسم الکسیس تگزاس یا ایران بر بخوری چون برای کامپیوتر فرقی بین ایالت تگزاس و خاله وجود نداره
از طرف دیگه به فرض صحیح بودن این آمار و این که این جست و جو واقعی بوده نتیجه چیه؟ این که الکسیس تگزاس از فروغ فرخزاد محبوب تره خوب اینو که هرکسی می دونه !
شما تو ناف نیویورک هم که بری مک دونالد و سکس شاپ شلوغتر از برادوی تئاتره!
آیا این باعث تاسفه؟ نه! چون ارتباطی به هم نداره آمار در صورتی واجد معناست که مثلا شما تیراژ کتاب یا میزان سینما رفتن مردم رو طی دو دوره بررسی کنی اما این که چرا مردم به امور سطحی علاقه بیشتری نشون می دن قابل بررسیه تو کشور عزیز خودمون برمی گرده به میزان توجه و بودجه ای که به امور فرهنگی اختصاص داده میشه این که کتاب و سینما برای من و تو در دسترس نیست ولی اینترنت در دسترسه یه کتاب صد صفحه ای 15 هزار تومنه و یه سیم کارت با یه ماه شارژ اینترنت هم همون قیمته این یعنی خاله الکسیس اولویت مهمتری نسبت به سایر مقولات داره! این یعنی من نویسنده صبح تا شب حلقمو پاره کنم بیا کتاب منو دو هزار تومن بخر تو دستتو می کنی تو جیبت به جای دوتومنی چی در میاد ؟ خاله الکسیس !
- ناک، ناک، ناک
کیستی ؟
- یک آشنای قدیمی
کیستی آشنای قدیمی ؟
- نیچه
نمی خواهمت ، نمی خوانمت ، چرا دست بردار نیستی ؟
- باز کن معنای ژرفی دارم ، شوکرانی که شوپنهاور هم نچشیده !
لعنت به تو نیچه ، بگو ببینم چه داری ؟