بر خلاف چیزی که فکر میکنیم یا حتی باور داریم ، آزاد و مختار نیستیم ! آزادی مفهومی فراتر از آن چه می پنداریم دارد ، و اختیار آن چیزی است که نسل هاست از یاد برده ایم
آنچه تحت عنوان اختیار یا آزادی از آن نام میبیرم تنها سرابی است که حتی جرات ندارم قدم برداشته و بدان نزدیک شویم.
درکش زیاد سخت نیست ، فکر کنید از صبح تا به حال به چه موضوعاتی اندیشیده اید ، و آیا واقعا خود تصمیم گرفته اید که به چنین موضوعاتی بیندیشید ؟
بلی آزادی این است ؛ اسارتی خود خوانده !
هر حرفی که بزنی ،آخرش تهش اینه که از خدات باشه توی ایرانی ، امیتنی که اینجا هست ، هیچ کجا نیست ! ، کشورهای اروپایی رو ببین ، هی عملیات انتحاری میشه توشون ! اون که اروپاست ، باقیه جهان هم دست کمی ندارن توی بی امنیتی ! و مدام یک سواله که توی ذهنم تداعی میشه ، مرز امنیت و آزادی کجاست ؟ تا کجای امنیت معنی میده وقتی ورود میشه به حریم شخصی !
خوب البته راست میگه دمشون گرم، ما امنیت داریم ، ولی نه همه امنیت رو بلکه بخشی از امنیت رو داریم ! اگه توسط افراد خودفروخته تررور نمی شم ولی با خودرو های داخلی که میشم ؟ ، با جاده های داخلی که میشیم ، با سیستم هواپیمایی که میشیم ، با آلودگی ریزگرد ها ؛ نه نه ببخشید گرد و غبار(جدیدا مشکل رو حل کردن و اسمش رو گذاشتن گرد و غبار) که مبشبم ؛ حالا فرض کن زنده بمونی و به این شکل کشته نشی، بازم امنیت داری !
امنیت داریم وقتی آگهی استخدامی میدی و از 15 رزومه ارسالی ، 4 تاش ؛ دو برابر سن خودت رو دارن و اصلا بازنشسته فلان جا هستن ولی باز دنبال کار می گردن چون دخل ها هیچ ربطی به خرج ها ندارد.
یک عمر کار کردی و خورده پس اندازی که تو بانک داری ، یک شبه نصف میشه :| ، نه این که بخوام بگم کاری به اختلاس دارم نه ، منظورم گران شدن دلاره ، عملا سرمایه ماست که داره بی ارزش میشه نه این که دلار گرون میشه !
چقدر باید بی ارزش باشیم ، که یکی اون ور اقیانوس آرام یه حرفی بزنه ، ما فقیر تر بشیم ، بعد طرف برگرده بگه من به فکر شمام(ملت ایران) :|
میگن حمایت از تولید داخل ، ولی دوست عزیز ، بدون مواد اولیه داری از چی حمایت میکنی ؟ کدوم تولید داخلی مستقل وجود داره ؟ ، من الان نه می تونم نفروشم نه می تونم بفروشم :/
اگه بفروشم که بعد باید دو برابرش رو بدم مواد اولیه تهیه کنم تازه با این وضعی که گمراکت رو بستید و هیچ کالایی رو اجازه ترخیص نمی دید؛ اگرم نفروشم حقوق رو از کجا باید بپردازم ؟!
اون اندک تولید داخلی که وجود داشت رو هم دارید از ریشه میزنید :( ، بعد حمایت بکنید از کالای داخلی !
لعنتی آمریکا برجام رو بی جام کرد ، یوان چین چرا دوبرابر شد پس ؟ ، یعنی چین و آمریکا دستشون تو دست همه ؟
نمی دونم دیگه ، خسته شدم
از این همه بودن خسته شدم
ابتدا می کندمشان
بعد ترها می شمردمشان
یک ، دو ، سه ، چهار ....
تا این که از شماره خارج شدند.
این روزها فقط خیره میشومم و فکر میکنم:
مرا اتفاقی پیر کرد ؛
که هرگز رخ نداد...
کی باید بیاموزیم که در انتظار اتفاق ها نباشیم
بلکه آنها را خلق کنیم !
اون موقه ها ، دوربین ها فیلم می خوردن ، فیلم ها رنگی و سیاه و سفید داشت ، نهایت هم حلقه 36 تایی بود !
یعنی آخر تکنولوژی بحساب می اومد ، تازه یاد گرفته بودم و سیاه و سفید ها رو خودم ظاهر می کردم ولی خوب رنگی ها ، خیلی تکنولوژی میخواست می دادیم عکاسی ، در واقع عکسی یکی از هنر های تجملی به حساب می اومد و هرکسی دوربین داشت آخر لاکشری (فکر کنم لاکچری تلفظ اشتباه است لاکچری یعنی قفل گیلاس خخخخ) بودن و خلاصه خیلی حساس رو عکس گرفتن بودن ! اصلا یه وضعی ، تازه بعد که فیلم تمام میشد و جمعش میکردی برای چاپ ، دل تو دلت نبود که نشوخته باشه ، آیا عکس چشکلی شده و هزار امید و آروز ولی خوبیش این بود که عکسا رو چاپ میکردی آلبوم می خردی ، میذاشتی تو آلبوم و کلا خاطره ای می شد اصیل .
بعدش عکس گرفتن که همینجوری رو هوا نبود ، در آوردن دوربین نیاز به مناسبتی سفری ، دورهمی چیزی داشت ، همینجوری نبود که هروقت عشق کردی چهار تا عکس بگیری که. اون موقه ها که حس و حال و عکاسی رو داشتم و به ذوق چاپ عکس تو تاریکخونه (حمام خانه خخخ) راه می افتادم تو خیابون ها ، از چیزی که عکس نمی گرفتم ، آیا چه شود ، با چه صحنه ای مواجه شوم ، نور و زاویه و کادر و همه اوکی باشد تا یک عکس بگیرم. شاید روز هایی که برای عکاسی بیرون میرفتم چیزی حدود 20 کیلومتر پیاده روی می کردم و در اخر تنها یک یا دو نهایت 3 عکس انداخته بودم.
تکنولوژی تکانی به خود داد و دوربین دیجیتال تمام رنگی 12 مگاپیکسل به بالا را پس انداخت ! ، باز چندان بد نبود بعد دوباره تکانی به خود داد و گوشی هوشمند دوربین دار و اینستاگرام را پس انداخت ! ، بعد از ان فکر میکنم دنیا اینطور شده که باید مدام تکرار کنم "ما هیچ ، ما نگاه".
میریم پارک ، واستا چهار تا عکس بگیریم ، میریم طبیعت ، بذار چند تا عکس بگیریم با هم ، کافه ، رستوران و حتی در مکان خای خاک بر سری هم ؛ عایا درسته ؟
معمولا عکس نمی گیرم و نگاه میکنم ،اثرات همان سخت گیری های دوران گذشته است ، چقدر جالبه ، این همه عکس می گیریم! ، این همه از لذت تماشای طبیعت و لحظه های تکرار نشدنی خودمان رو محروم میکنیم برای عکسی که هیچوقت چاپش نمیکنیم ، هیچوقت یک خاطر درست حسابی نمیشود ، نهایت و آخر عمر عکسمان آن است که در شبکه های اجتماعی به اشتراکش بگذاریم چند تا لایک دریافت کنیم.
خوب که چی ، لحظه تماشای منظره و نم هوا و صدای شر شر آب را اصلا نفهمیدیم که عکسی را بگیریم و آن را روز بعد پاک کنیم ؟
+ پیشنهاد میکنم بیشتر در لحظه زندگی کنید تا در خاطرات گذشته !
+ پیشنهاد میکنم اپلیکیشنی بنوبسید که اجازه ثبت 24 عکس در روز را ندهد.
نیچه ؛ بیا برگریدم ، به قبل از 1900 !
همیشه فکر میکردم که چقدر احمقی ، چرا اینقدر چرت به هم میبافی ، وقتی در «تبارشناسی اخلاق» خواندم که گفتی "برای یک زندگی فیلسوفانه ضروری است شخص فیلسوف از ازدواج و هرچه که کار را به وسوسه های ازدواج بکشاند بیزار باشد." همه این حرف ها را برای این گفتی چون لو آندره آس سالومه ترکت گفت !
- اصلا اینگونه نبوده است ، اصلا کدام فیلسوف بزرگی را می شناسی که ازدواج کرده باشد ؟ نه هراکلیوس ، نه افلاطون ، نه دکارت نه کانت نه شوپنهاور هیچکدام ازدواج نکرده اند.
نیچه ، خوب میدانی که داری فرار می کنی، چه کسی بود که وقتی سالومه را دید گفت «ما از کدامین ستاره فرو افتادیم تا اینجا همدیگر را ملاقات کنیم ؟» یا بهتر بگویم برگرد و کتاب «اینک انسان» خودت را بخوان ، فکر کرده ای من احمقم !، یا اصلا سقراط مگر فیلسوف نبود ، مگر ازدواج نکرد ؟
- آنچه شما عشق می نامید ، دیوانگی هایی است کوتاه وزناشویی هم حماقتی است دراز ، که پایان دیوانگی های کوتاه است ، ازدواج سقراط نیز است سر مسخره بازی بوده
نیچه تو دیوانه شده ای ، خود نمی دانی چه می گویی ، بحثی ندارم! ، خود خوب می دانی که چگونه دیوانه زنی شدی که هیچ وقت کاملا به دستش نیاوردی! زن ها به راحتی فیلسوف و شاعر می سازند ، شما مردها جز ویرانه چی می سازید ؟
یخ کرد ، شیر با شکر ؟
- هیچ ، تلخ مینوشم حقایق را ! تو نیز خوب میدانی که واقعیت آن چیزی که می گویی نیست !
کاش بود.
چند وقت هست که اخبار رو دنبال نمی کنم ، هر روز اینقدر اخبار بد و ناامید کننده وجود داره که آدم هرچی سعی کنه از جریان اخبار دور باشه ، آسودگی روانی بیشتری خواهد داشت. ولی برخی از خبرها اینقدر تکان دهنده و شوکه کننده هستند که خواه ناخواه در جریانش قرار می گیری.
خبر آنقدر تکان دهنده هست که هر شنونده ای بعد از شندیدنش سخت متاثر و اندوهگین میشود. ماجرای قتل دختر هفت ساله سرزمینم. حتما ماجرا را شنیده اید ، بشدت دردناک و تکان دهنده است ، واقعا دهشتناک است.
رسانه های زیادی با جزئیات و تحلیل های مختلف ماجرای قتل را توضیح داده اند ، برای جزئیات می توانید به آنها مراجعه کنید ، چند مساله است که در ذهنم بالا و پایین می کنم ولی به جواب درستی نمی رسم .
اول این که چطور عده ای می توانند از هر شرایطی سوء استفاده کنند و برای مقاصد سیاسی خود توبره بدوزند، انسان های احمقی که نداشتن حجاب رو بهانه ای برای تجاوز می دانند ، آیا مرد چندن موجود ضعیفی است ؟ یا این که زن را چه فرض کرده اید ؟ آیا یکی از وسایل خانه ؟
اگر ذهن شما آنقدر مریض است که قادر به کنترل شما و رفتارتان نیست ، لازم است قبل از هر چیزی به پزشک مراجعه کنید نه این که جهان را باب میل خود تغییر دهید.
دوم عده هستند که لغو سند 2030 را عامل این دست جنایات می دانند، به این عده باید گفت به شعور مخاطب احترام بگذارند و هر چیزی را دست مایه بازی های سیاسی نکند.
این اظهار نظرات را که می شنوم به این نتیجه میرسم که عمده مخالفان و موافقان سند 2030 حتی آن را نده اند چه برسد به خواندن آن.
آموزش جنسی ؛ با آموزش مهارت های حفظ حریم بدن به کودکان دو مقوله کاملا متفاوت است ، اگر نمی دانید لازم است اضافه کنم آموزش جنسی شامل چگونگی تولید مثل،نحوه مواجهه با بلوغ و بهداشت جنسی میباشد. اما آموزش مهارتهای مقاومتی کودکان در برابر آزار جنسی مسئله دیگری است.
سوم این که هیچ عملی کثیف تر از تجاوز نیست ، یکی از گونه های تجاوز جنسی است ، چرا تجاوز هر روزه به زنان و کودکان این مرز و بوم اینقدر رسانه ای نمی شود ، چرا اخبار تجاوز به حق زن و آزادی هیج کجا خریداری ندارد ؟ تجاوز یعنی شرعی و قانونی دانستن ازدواج دختر 9 یا 13 ساله .
روز خوبی نیست ! نه اشتباه نکنید ، هشتم مارس روز جهانی زن ، بله روز خوبی نیست ، فکر نکنید این روز یک روز عاشقانه است و برای بزرگ داشت زن است ، نه این روز وجود داره چون تبعیض وجود داره ! تبعیض علیه زن ، و باز اشتباه نکنید این تبعیض ها برای دیگر زنها نیست ، برای همه زنها هست ، برای جنسیت زن هست ، فرقی نمیکنه جهان اول باشی یا جهان آخر ، نیازی نیست که حتما در افغانستان باشی و زیر سنگ له شوی یا در آمریکا باشی و در آتش بسوزی ، تا این روز برایت مهم باشد ، وقتی که زن باشی ، این تبعیض برای توست.
خیلی بده که یه روز هایی خوب باشی و مهم اما بعدش دیگه نباشی (اشاره تلویحی به عکس).
قبل از شروع هر بحثی ، باید بگم واقعا برای وجود همچین روزی یعنی 25 نوامبر واقعا متاسفم ، متاسفم که خشونت آنقدر زیاد هست که باید یک روز جهانی داشته باشد ، متاسفم که زن در جهانِ جهل و جهانِ مدرن مورد خشونت واقع می شود ، به امید روزی که چنین روزی و روزهایی فقط یک اتفاق تاریخی باشند و از تقویم ها محو گردند.
برای مبارزه در خصوص چنین موضوعی باید قبل از هر عملی ، به خوبی موضوع را شناخت ، خشونت علیه زن ، فقط چشم های کبود و جای سیلی بر روی گونه و شنیدن متلک از پسری گستاخ در خیابان نیست ، همه به خوبی این خشونت ها رو درک میکنیم ، چه مرد ها چه زن ها ، اینها اعمالی هستند با خشونتی لجام گسیخته ، دوستان زیادی در مورد این روز مطلب نوشته اند ، ولی فکر میکنم لازم هست باید در مورد خشونت در مورد زنان کمی ریز بین تر بود ، خشونتی که آن را پذیرفته ایم و آن را یک امر عادی در زندگی قلمداد میکنیم ، بلواقع وجود هیچ گونه خشونتی قابل تایید نیست ، اما چه می شود که این خشونت ها را می پذیریم :/
خشونتی نه جسم ، بلکه روح ما را میخراشد.
وقتی به دختر بچه ای می گویند، "برو عروسک بازیت رو بکن" ، " این کار ها مردانه اند" ، "دختر که با پسرا بازی نمیکنه " ، "دختر که بلند نمی خندد" ، و.... هزاران جمله این چنینی که نه فقط از زبان مرد ها بلکه با کمال تاسف از زبان زن ها هم شنیده میشه ، هم دارای بار تبعیض جنسیتی است هم خشونت ، خشونتی که شاید ناخودآگاه انجامش میدهیم ، ولی قطعا آن را پذیرفته ایم که ناخودآگاه انجامش میدهیم.
در سطح دیگری خود شما ، دقیقا خود شما ، وقتی دختری را بی هیچ آرایش و آلایشی میبیند ، چه خواهید گفت ، بهترین تفکرتون احتمالا امل بودن هست ، و باز دقیقا خود شما ، آیا بدون آرایش و آلایش پا از خونه بیرون میذارید ؟ ، این هم نمونه ای دیگر از خشونت هست که جامعه در حق زن ها زن ها انجام میدهد ، یعنی خورد کردن اعتماد به نفس شما ، حتما برای عادی جلوه کردن باید خودتون نباشید ، چون خود شما حتی در باور شما ، دارای ارزش نیست :( ، ممکنه الان جبهه گرفته باشید و این گفته ها به نظرتون مسخره بیاد ولی لطفا ده دقیقه در موردش فکر کنید ، فقط ده دقیقه ، بعد خواهید دید که چقدر راحت به این خشونت های لجام کسیخته تن داده ایم.
برای اصلاح باید خشونت را دید ؛ وقتی که وجود خشونت در ذهن ما طبیعی جلوه کند ، دیگر کار از کار گذشته و تن به هر خشونتی خواهیم داد.
پس بیایید فکرمان را اصلاح کنیم .
+البته تاثیر دین و مذهب و دولت و اجتماع در دامن زدن به چنین خشونت هایی ، بسیار قابل توجه و بحث هست ولی اینجا مجالش نیست.
+ خیلی مساله تو ذهنم بود از بعد فلسفی و انسانی و حقوقی و..... ، اما به نظرم از بنیاد باید چیزی درست بشه ، یعنی خودمون.
+ وقتی تایم خوابتون به هم میریزه ، کلا آدم داغون میشه ، و باید ریست شه :/
یک آشنا