۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

سازت رو با بهار کوک کن

+ به دعوت گندم رو

من که همیشه کوکم ، ناکوک بوده و نواختمون فالش ، سخته بخوام از کوک شدن با بهار چیزی بنویسم ، البته میدونم که خیلی دیره شده و از دهن افتاده و پرت هست ، ولی خوب دعوت یه دوست خوب رو که نمیشه رد  و کرد و باید اجابت کرد ، پس می نویسم از بهار و از کوک ناکوک خودم.




دریافت


ماهی توی تنگ ، سبزه های گندم و دود عود ، رقص شعله های شمع ، مادر بزرگی که عینک داره و همیشه اسکناس های سبز لای قرآن ، پسرا و دخترا براش فرق ندارن و همه یه اسکناس سبز می گیرن ، مامان بزرگی که من همیشه براش فرق میکنم ، نمیدونم همه نوه ها این احساس رو دارن که خاص هستن یا نه ، فکر میکنم اینطور باشه ، چون تاحالا غیر از احساس نکردم ، نمیدونم ، لحظه های اخر سال یه حس خاصی داره ، به چهره هرکسی نگاه میکنم ، نگاهش رو ازم برمیداره و به نقطه ای خیره شه و توی خودش فرو میره ، بی این که حرکتی کنم ، مبادا لباسم چروک بشه ، سعی میکنم ماهی قرمز رو متقاعد کنم ، که نگاهش رو از من برداره و مشغول بازی خودش بشه ، ولی نگار خشکش زده  ، اول فکر میکنم شاید مرده باشه ، منم ناخوداگاه بهش خیره شدم ، ولی نه زنده است داره نفس میکشه ! ولی چرا خشکش زده نکنه اونم مثل بقیه.....

ناگاه صدای شلیک توپ ، از رادیو و شروع سال جدید و پاره شدن سکوت سهمگین سال قبل :)


+چرا همیشه قبل از شروع سال ، همه ساکتن و بی حرکت ، یا فقط ما اینطوریم ؟



۹۵/۱۲/۲۸ ۱۰ نظر ۴
یک آشنا

قضیه آینده کاری


مساله اصلی که توی آینده کاری وجود دارد مساله امنیت شغلی هست و البته آینده ای که واقعا آدم انتظار دارد وجود داشته باشد ، این مساله که آدم تمام عمرش را برای منفعت دیگری کار کند یک مقدار دور از انصاف است ، و اگر آدم همچنین شرایطی رو دوست داشته باشد مثل این می ماند که به بردگی تن داده باشد ، چیزی غیر از این نیست ، و البته می تواند دلش را خوش کند که من دارم خدمات خودم رو میفروشم  و سپاسگزار هم باشه برای موقعیتی که بهش دادند در صورتی که واقعا قضیه این نیست ، و اگر بخوایم معقول تر فکر کنیم ، بعد از گذشت سال ها خواهیم دید که تمام پتانسیل خود را برای پیشرفت دیگران هزینه کرده ایم بی آن که خودمان هیچ نسیبی از آن برده باشیم.  پس من هم مثل هر آدم عاقل دیگری سعی می کنم و خواهم کرد که از شرایط کنونی استفاده کنم و آینده مد نظرم خودم را خلق کنم ، و چقدر از دیدن آدم هایی که از شرایط کنونی خود راضی هستند و هیچ اقدامی برای بهبود شرایط خود ندارند تعجب میکنم ، البته تعداد این آدم ها آنقدر هم کم نیست و بیشتر افراد دنبال یک شغل هستند هر چه شغل ثابت تر ، بهتر!

همیشه این رویکرد در من وجود داشته است که خودم خالق شغلی باشم که دارم ، البته همیشه شرایط راحت نبوده و نیست و گاهی هم شکست را تجربه کرده ام و شاید میزان درآمد از آن شغل آنقدرها هم چشمگیر نبوده است ، اما یک رضایت درونی همیشه همراهم بوده است و این تمایل را درونم حفظ کرده است. 

خوب قطعا همیشه این نگرش کاری چالش های خاص خودش را دارد و آن چیزی که به آن آرامش کاری می گویند وجود ندارد ، چرا که همیشه چیزی برای ارتقا وجود خواهد داشت و همین مساله باعث خواهد شد که شغل پیش روی شما کسل کننده ، خسته کننده و یک نواخت نباشد ولی در عوض باید کار کنید ، کار به معنی واقعی کلمه نه کاری که به عنوان یک کارمند ، البته بخشی از کار شما کارمندی برای خودتان خواهد بود. 

در این رویکرد شغلی ، گاهی مجبور به انجام کارهایی می شوید که اصلا تمایل و رغبتی به انجام آنها ندارید ولی خوب برای توسعه کسب و کارتان لازم است ، پس از مواجهه با چنین شرایطی از آن فرار نکنید و دقیقا با آن روبرو شوید و انجامش دهید.

هر کاری نیاز به ممارست و تلاش دارد ، یکی از چالش های کسب و کار های نوین ، مساله نو آوری است ، اگر قرار باشد کسب و کار شما نسبت به باقی کسب و کار های موجود برتری داشته باید و به موفقیت برسد نیاز به پازلی جادویی دارد که همان خلاقیت و نو آوری است. خلاقیت شما نباید قرن ها جلوتر از تخیل رایج باشد آن گونه که حتی خود شما نتوانید موضوع آن را به دیگران توضیح دهید ، خلاقیت مورد بحث آن گونه باید باشد که افراد در عین حال که آن را می پذیرند و تمایل به استفاده از آن داشته باشند آن را گامی نو در عرصه مربوطه بدانند. شما باید نیازی رو بیدار کنید که وجود ندارد ، پس اول باید به نحوی نیاز رو ایجاد کنید ، و این به نظر من یعنی خلاقیت در آینده که کار ساده ای نخواهد بود و قطعا شکست های پی در پی ، به زودی از پایتان در خواهد آورد مگر آن که برای آینده بجنگید.

حل معادلات مجهول در مجهول هم یکی از چالش های کسب کار های جدید است ، وقتی که کسب و کار مد نظر خود را پایه گذاری می کنید ، این شما نیستی که مسیر حرکت رو مشخص می کنید ، بلکه همین معادلات هستند که آینده شما رو رقم میزنند ، مجهولاتی که شاید هیچ ربط مستقیم ، به کار شما نداشته باشند ولی به صورت مستقیم و غیر مستقیم بر روی کار شما تاثیر می گذارند ، پس چاره ای ندارد که برای میل کردن به هدف مورد نظرتان این معادلات مجهول را تا جای ممکن حل کنید و از سخت و مجهول بودن آنها نهراسید ، وقتی از مجهولات حرف میزنیم یعنی هر چیزی میتواند باشد ، از تصویب یک قانون جدید در مجلس ایران تا یک قطعنامه در شورای امنیت سازمان ملل ، پس واقعا هر چیزی میتواند باشد.

تمام موارد بالا ، از راه اندازی کسب و کار ، همه از تجربیات خام خودم هست ، هر چند که شکست های پی در پی (شکست در دایره واژگان من یعنی عدم دست یابی به موفقیت است ، حفظ موقعیت فعلی هم شکست از نظر من معنی می شود.) خسته ام کرده ، اما باز دست به کار جدید خواهم زد شاید که راه موفقیت را پیدا کنم.


+ این که بگم شکست خورده ام ، اصلا باعث ضعف نفسم نمی شود ، به هر حال تلاش خوردم را کرده ام، راهی را پیموده ام ، هرچند نادرست ، تو چه کرده ای جز این که نگاهت را به دست دیگران دوخته ای ؟


۹۵/۱۲/۲۲ ۱۰ نظر ۳
یک آشنا

هشتم مارس


روز خوبی نیست ! نه اشتباه نکنید ، هشتم مارس روز جهانی زن ، بله روز خوبی نیست ، فکر نکنید این روز یک روز عاشقانه است و برای بزرگ داشت زن است ، نه این روز وجود داره چون تبعیض وجود داره ! تبعیض علیه زن ، و باز اشتباه نکنید این تبعیض ها برای دیگر زنها نیست ، برای همه زنها هست ، برای جنسیت زن هست ، فرقی نمیکنه جهان اول باشی یا جهان آخر ، نیازی نیست که حتما در افغانستان باشی و زیر سنگ له شوی یا در آمریکا باشی و در آتش بسوزی ، تا این روز برایت مهم باشد ، وقتی که زن باشی ، این تبعیض برای توست.

خیلی بده که یه روز هایی خوب باشی و مهم اما بعدش دیگه نباشی (اشاره تلویحی به عکس).

۹۵/۱۲/۱۸ ۱۶ نظر ۵
یک آشنا

نامهم

فعل اشتباه، همیشه اشتباه است، با هر فلسفه ای هم که بخواهی به آن نگاه کنی باز اشتباه است؛ اصولا بشر نه موجودی است منطقی ، بلکه موجودی است منطق تراش
۹۵/۱۲/۱۱ ۱۶ نظر ۱۱
یک آشنا

The Story Never Ends





دریافت


+

;

۹۵/۱۲/۱۰ ۱۰ نظر ۳
یک آشنا

غبار سالیان

وقتی توی آینه به تار موی سفیدت خیره شدی، با خودت فکر میکنی که ای کاش توی آسیاب سفیدش کرده بودم
۹۵/۱۲/۰۹ ۶ نظر ۵
یک آشنا

Your Eyes


جهانی در تاریکی فرو می رود 

          وقتی که چشمانت را می بندی

۹۵/۱۲/۰۷ ۱۰ نظر ۸
یک آشنا

واقعیت پنهان


دچار یه تضاد فکری شدم ، عقایدی که یک عمر در گوشم ، نه گوش من همه ما دیکته شده و بی هیچ تفکری فقط قبولشان کرده ایم ، و فکرهایی که درستی این عقاید بعضا واقعا مسخره رو به چالش می کشه ، ترجیح میدم عقیده ای که در خصوص هر مساله دارم ، حداقل فکر شده باشه ، نه توسط دیگری ، بلکه توسط خودم ، بعد مردد میشم ، از کجا معلوم این تفکرات درست باشه ، از کجا معلوم اونچه بر پایه آن نتیجه گیری می کنم کلا اشتباه نباشه ، و همین شک و تردید هاست که خوره مغزم شده اند و در یک جور بلاتکلیفی فکری به سر می برم. بعد از پست قبلی ، دارم فکر می کنم که واقعا هر فکر و ایدئولوژیی میتونه درست باشه (در شرایطی خاص) ، مثل گفته ادیسون که یک ساعت خراب دو بار در طول روز ساعت را درست نشان می دهد!
همه چیز به ظاهر فریبنده می آید ، به یاد پست جولیک می افتم که میگفت واقعیت ورژن ، ورژن است ؛ اگر برای من واقعیت آسمان آبی است و ابری، حتما برای یک اختر شناس واقعیت آسمان تاریک است و پر ستاره ! اما واقعا این واقعیت چیست ، همان چیزی است که می شناسیم ، یا می شناسند یا آن چیزی است که نمی شناسند و نمی شناسیم.
قبل ترها ، خیلی قبل ترها ، روی عقایدم حساس بودم و اجازه هیچ حمله ای و یا مخالفتی را با افکارم و عقایدم نمی دادم ، اما کم کم ، وقتی به این نتیجه رسیدم که هیچ کس کاملا درست نمی گوید و وقتی هیچ کس در خصوص هیچ چیز صد در صد نمی تواند مطمئن باشد ، این تعصب را خشک مغزی محض دریافتم و از آن دست برداشتم. و از آن پس برای داشته هایم فکر کردم نه تکرار خزعبلات ذهنی دیگران.
وقتی که در چشم من خیره می شوی و میگویی "حق ستاندنی است و نه دادنی" ، باید به این واقعیت جهان سومی بخندم که واقعیت آن است که "حق دادنی است نه ستاندنی"
 و تو با چشمان گرد به من خیره شوی و نفهمی که چه می گویم ! باید اضافه کنم که آری واقعیت اینگونه هنرمندانه پنهان شده آنجایی که نه تو بینی و نه من !

+ روی تفکرات دیگران که فقط شنیده اید و پذیرفته اید هیچ تعصبی نداشته باشید که خنده دار ترین کار جهان این است.
+ اگر حق دادنی بود چرا خوردن حق افراد ، گناه است - غیر قانونی است ، و از طرفی شخصی که هیچ اطلاعی از حقوق خود ندارد چگونه میتواند آن را طلب کند ؟ - پس چگونه است که حق ستاندنی است ؟
۹۵/۱۲/۰۲ ۱۵ نظر ۵
یک آشنا