خوب حتما در مورد مسایقات شیطنت یک آشنا اطلاع دارید ، بلاخره بعد از یک هفته مسابقه نفس گیر ، و رای گیری کشنده ، برنده مشخص شد .
البته تک تک دوستانی که در مسابقه شرکت کردند برنده هستند و تشکر میکنم ، ولی طبق قوانین یک نفر باید جایزه یک میلیون ریالی مسابقه رو برنده می شد .
و اون کسی نیست جز هشتمین شرکت کننده ، اولیا مقام شیطنت ، سرکار خانم رفیعه :)
البته باید اضافه کنم ، رقابت تنگاتنگ بود و رای های نزدیک به هم ، رتبه باقی شرکت کننده ها رو به ترتیب زیر اعلام میکنم
رتبه اول طاقچه
رتبه دوم کمی تا قسمتی بنفش
رتبه سوم شباهنگ
رتبه چهارم پلاکت
رتبه پنجم آقاگل
رتبه ششم بوبک
رتبه هفتم Fa Ella
رتبه هشتم جنون جنینی
رتبه نهم divane
رتبه دهم مشترکا گلاریژان و حورا
رتبه یازدهم مشترکا نلی و قوی باش رفیق و روشا مجد و ساحل
رتبه دوازدهم دامن گلدار اسپی
رتبه سیزدهم Petrichor
رتبه چهاردهم فرزند امید
+ اینقدر رقابت نزدیک بود که پلاکت نفر اول بود بعد از اظافه شدن امتیاز عکس و شیطنت شد نفر چهارم.
+ برنده برای دریافت جایزه سریعا هماهنگی لازم رو با یک آشنا به عمل بیاورند :)
خوب همونطور که میدونید ، یک آشنا مسابقه خاطر نویسی برگزار کرده ، اگر از جزییاتش خبر نداری مطلب "یک آشنا برگزار می کند (مسابقات شیطنت)" رو مطالعه کنید و شمام حتما شرکت کنید.
بله میدونم ، یک آشنا خودمم ، برای این که یخ دوستان باز بشه خودم یه خاطره رو میکنم ، ولی پر واضحه که این خاطره من توی مسابقه شرکت داده نمی شه که فکر نکنید خودم با خودم تبانی کردم ، بریم سر وقت خاطره
امروز روز معلمه ، یاد دوران دبیرستان افتادم که چه بلاهایی سر معلمین و دبیرهامون نمی آوردیم ، البته من خیلی مظلوم بودم (اشاره یه پست کشتن دبیر فیزیک یا کشتن دبیر شیمی ! یا باقی دبیرها که هنوز ننوشتم)
اول این که روز معلم رو تبریک میگم به همه معلم ها و دبیر ها و اساتید محترم !
داشتم فکر میکردم مسابقه ای برگزار کنم که علاوه بر مهیج بودن به دبیران آینده و حال حاضر بیان کمک کنه ! که دیگه قربانی رفتار های شیطنت آمیز دانش آموزان نباشند :دی
پس مسابقه خاطر نویسی برگزار میکنیم به این صورت که :
این پست بود! گفتم یه مسابقه است ، شرکت کردم ، مساله رو برای خودم پیچیده کردم ، خوب ، اعلام کردند که بله ، برنده شدی :/
البته شک نداشتم که برنده میشم ، نمی دونم یه حسی در درونم بهم میگفت برنده میشی ، البته این اولین مسابقه ای نیست که برنده میشم ، معتقدم که هروقت کاری رو با علاقه انجام بدی و از انجامش لذت ببری ، حتما پیروز میشی ، حتی اگر باقیه اینطور فکر نکنن ، حالا اگر از این نگاه فلسفی بیایم بیرون ، باید بگم واقعا در درونم حسی بهم میگفت برنده میشم ، چراش رو نمی دونم ولی خوب میگفت دیگه
حالا خوبیشم اینجاست که دروغ هم نمی گفت ، واقعا برنده شدم ، بعد از ایمیل که دریافت کردم ، تماس تلفنی داشتم که یه سری سوال می پرسید ازم ؛ بنده خدا ها باورشون نمیشد که این چیزایی که فرستادم کار کنه :| ، ازم خواستن از نمونه ساخته شده ، فیلم بگیرم و بفرستم ، که فرستادن و پس فرداش تماس گرفتن که واقعا شگفت زده شدن وقتی توضیح دادم همه کار رو یک نفره انجام دادم ، خوب البته حق دارند ، اونها خیلی کار گروهی رو باور دارند و بهش ابمان دارند ولی برعکسش ما ، فقط کار انفرادی می کنیم
خلاصه کلی توضیح دادم که آره یک نفره برنامه اندروید و میکرو و طراحی سخت افزار و طراحی مکانیکش و ... رو انجام دادم و توضیح دادم توی ایران این کارهای عادیه ، همه ما عادت داریم کارهای مختلفی رو تنهایی و با اتکا به دانش خودمون انجام بدیم ! خلاصه که خیلی خوشحال شدم ، خیلی
ولی دو تا مساله است ، که باید برای تکمیل انجام بدم :| ، بد تر از همه تکمیل داکیومنت هست ، یعنی منفورتر از این کار نمی شناسم ، در واقع باید بشینم توضیح بدم که هر قسمت چطور کار میکنه ، چطور پیاده سازی شده ، چرا اینطور کد نوشتم ، چطور فلان شده چرا از این میکرو و برنامه استفاده شده ، چرا از فلان المان استفاده شده ، چرا لز اندروید استفاده شده ، چرا گوش خر درازه و.....
احتمالا اونایی که درگیر نوشتن داکیومنت شدن ، دقیقا می دونن دارم چی میگم !
شوربختی دوم ، دلاره ! ، حالا من چطور دلار های مسابقه رو به ریال تبدیل کنم ، حسابم کجا بوده ؟ اونم با این وضع دلاری کشور :| ، اینم با اون مقررارت اونوریا برای پرداخت :/
+ و نگارنده نفس عمیقی می کشد و به فکر فرو می رود
++ توضیح دادم توی ایران این کارهای عادیه ، همه ما عادت داریم کارهای مختلفی رو تنهایی و با اتکا به دانش خودمون انجام بدیم و برای همین هم هست که موفق نیستیم!
تنها بودم !
از چهارشنبه بعدازظهر و کل پنجشنبه ، جمعه ، شنبه ، یکشنبه ، حتی نرفتم پشت پنجره بیرون رو ببینم که روزه یا شب ؛ این جور وقت ها ساعت کامپیوتر هم میریزم به هم که کلا دربند زمان نباشم ، پرده ها رو می کشم ! و لامپ ها رو روشن میکنم ، که شب و روز رو احساس نکنم و در اخر coup de grce ، گوشی رو خاموش میکنم !
و کلا غرق میشم ، فکر کنید چقدر موضوع باید جذاب باشه که سه روز قید سر کار رفتن رو بزنم ، و اینطوری خودم رو زندانی کنم :|
و کلا اکوسیستم حیاتم تغییر می کنه ، از اونجایی که تنهام کسی برام غذا درست نمی کنه ، از اونجایی که جذابیت موضوع اونقدر بالاست که اینتراپت گرسنگی توی مغز ازش پایین تره ، معمولا روز ها یا نهار و شام رو یکی میکنم یا صبحانه و نهار رو ، فقط به خوردن بیسکویت و کیک و شیر اکتفا میکنم برای اون یک وعده ها ، که خوب البته مزایایی هم از جمله عدم نگرانی برای کالری مصرف شده.
خیلی کم پیش میآد یک موضوعی این چنین برام جذاب بشه ، که حاظر باشم اینطور قید همه چی رو بزنم ، به نظرم خوبی دنیای آدم های تکنولوژیک همینه که گاهی اینچنین سرخوشی هایی توش پیدا میشه. البته متاسفانه خیلی وقت ها افراد این احساسات را سرکوب می کنند و فراموش !
قبل تر ها این چنین موارد خیلی بیشتر بود یا شاید براشون وقت بیشتری میذاشتم ، حیف ، اینقدر زندگی دچار فراز و نشیب شده که آدم فراموش میکنه علایقش رو ، اصلا زندگی بدون علاقه واقعا چه معنی ای میتونه داشته باشه به جز تداوم بی هوده حیات ؟
اما موضوع در واقع یک چالش بود ، مسابقه ساخت یک دوربین تحت شبکه ! ، شاید چیز مهم مهمی نباشه ، این روزها اینقدر تکنولوژی پیشرفت کرده که شاید سر هم کردن یک دوربین به سادگی سرهم کردن چند ماژول آماده باشه ! ، اما من عادت دارم مسائل رو برای خودم سخت کنم ، و به این شکل تغییر دادم
ساخت یک دوربین تحت شبکه ، بدون استفاده از ماژول های سخت افزاری و نرم افزاری آماده :|
و این طور شد که تمام لایه های TCP/IP و MQTT و کتابخانه های انکدر Jpeg و الگوریتم فشرده سازی هافمن و حتی فایل سیستم FAT را از صفر برنامه نویسی کردم .
همه این کارها شاید به نظر اختراع دوباره چرخ باشد ولی واقعیت این است که اینطور نیست ! این کار باعث درک بهتر سیستم و حتی کشف موانع و نقاط ضعف یک سیستم می شود.
+ تا حالا شده مساله ای در حوزه علایقتون اینقدر براتون مهم بشه که بخواید اینطور بهش بپردازید ؟