عده ای سخت معتقدند که خشکسالی نتیجه گناه مردمان است.
اما هیچ اشاره نمی کنند که گناه کدام مردمان !
مردمانی که سعی در حفظ بقاء در شرایط بحران زده اقتصادی را دارند یا مردمانی که سخت مشغول غارت اموال عمومی به هزار اسم و قانون و تبصره هستند ؟
+ شاید خشکسالی ما را نکشد ولی خشک مغزی به قطع خواهد کشتمان.
++ نظرات به زودی تایید خواهند شد :/
آذری جهرمی (وزیر ارتباطات): در حال مکاتبه برای رفع فیلتر در بخش هایی که آرامش برگشته هستیم.
خوب این خبر برای عده ای خبر خوبی است و برای عده ای مایه شگفتی ؛ حالا چرا می گم مایه شگفتی ؛ آدم یاد دوران کودکی می افته که قول میدادند اگر بچه خوبی بودی و به حرف مامان و بابا گوش کردی فلان خوردنی یا فلان اسباب بازی رو برات میخریم ، آره مقدار زیادی خنده داره و تاسف بر انگیز.
از طرفی توی کشور ما بدون توجه به اخبار منتشر شده که متاسفانه راست و دروغ خیلی زیادی قاطی داره !
اما به راحتی با تحلیل وضعیت اینترنت و شبکه های اجتماعی میشه وضعیت واقعا به شکلی هستش ، اگر شبکه های اجتماعی در دسترس بودند و سرعت اینترنت هم بالا بود یعنی همه چی اوکیه و وضعیت سبز برقراره ، اگر دیدید که شبکه های اجتماعی از دسترس خارج شده یعنی از حالت وضعیت سبز خارج شدیم اگر دیدی علاوه بر این که شبکه های اجتماعی از دسترس خارج شدن و اینترنت جهانی هم خیلی کند شده ، یعنی اوه اوه وضعیت اصلا خوب نیست. اگر دیدید که اینترنت جهانی نیست اصلا و فقط اینترانت در دسرسته که باید نگران شد و فکر کرد اگرم دیدید که اینرنت کلا قطعه خوب حتما شارژش تمام شده یا مودمتون خاموشه پاشید برید روشنش کنید.
+ بله وضع ما چنین خنده داره.
تغارى بشکند ، ماستى بریزد ، جهان گردد به کام کاسه لیسان!
چند روزی هست که کلا تو فضاییم ، تحلیگر سیاسی نیستم و نمیخوام نظری در خصوص ریشه ها و باید و نباید ها ، موافق و مخالف و خیلی چیزای دیگه بگم ، مساله ای که ذهنم رو درگیر میکنه آینده است. آینده ای که وضعیت کنونی کاملا بی ثباتش کرده. هر کسی سعی میکنه عقده های درونی خودش رو خالی کنه و تمام افراد و گروه های سیاسی دوره راه افتاده اند و انواع تحلیل های فضایی رو ارائه میدن و سعی می کنن منافع خودشون رو به هر شکلی که شده تامین بکنند.
اینترنت امروزه مثل نفت هست در سال 57 ! ، وقتی قطع می شود ، خیلی از کسب و کار ها فلج می شود مخصوصا کسب و کارهایی نو پا و تکنولوژی محور!
همیشه سوال بوده که چرا سرمایه گذار های خارجی در اقتصاد ایران سرمایه گذاری نمی کنند ! ، خیلی از ایرانی ها کسب و کارهای کوچک خود را بر پایه نرم افزار پیام رسان تلگرام گسترش داده اند و خیلی ها سرمایه گذاری های بزرگی انجام داده اند که با راحتی با فشار یک کلید همه دود می شود می رود هوا ! خوب به همین دلیل ساده سرمایه گذار خارجی دل و جرات سرمایه گذاری را نخواهد داشت.
+ مردم عادی که هیچی - حتی بسیجی ها هم ف.ش دارن الان همه آنلاینن خوب چه کاری بود آخه !
ابتدا می کندمشان
بعد ترها می شمردمشان
یک ، دو ، سه ، چهار ....
تا این که از شماره خارج شدند.
این روزها فقط خیره میشومم و فکر میکنم:
مرا اتفاقی پیر کرد ؛
که هرگز رخ نداد...
کی باید بیاموزیم که در انتظار اتفاق ها نباشیم
بلکه آنها را خلق کنیم !
فکر میکنم سال 82 یا 83 بود ، هوا سرد بود ، دی ماه بود ، خبرش همه رو توی شوک فرو برده بود ، کسی باور نمی کرد چنین فاجعه ای اتفاق افتاده باشه !
همه می خواستن کمک کنن هر کسی به طریقی ، اون سالها توی جمعیت هلال احمر فعال بودم و داوطلب کمک شدم ، حدود 100 نفر بودیم که حرکت کردیم ، هوا سرد بود و شب های کویر بدتر ، سردتر ، وقتی رسیدیم دم غروب بود ، اولین واکنش ما خیره شدن به تل خاک بود و نا خوداگاه اشک ریختن !
دیدن آدم هایی که مات و مبهوت ساعت ها کنار پیکر عزیزی نشسته بودند یا کنار خرابه ای ایستاده بودند با هزار امید ، نا امید منتظر امداد و نجات بودند بسیار درد آور بود. امکانات از دارو تا غذا تا پتو و ... همه چیز کم بود ، حتی آب. درد آور تر از همه کودکان بودند ، کودکانی که هم پدر و هم مادر را از دست داده بودند ، به هیچ زبانی نمی شود توصیف کرد حجم درد و سرگردانی آن روز ها را !
اما با این همه زلزله مهربان تر بود ، از حیوانات درنده ای که انسانیت را آنجا سلاخی می کردند ! حیواناتی که ویرانه ها را زیر و رو می کردند تا بدرند تن نیمه جان انسانیت را !
طلاهایی که از جسد مرده ها دزدیده شد ، دارو و کمک هایی که هیچوقت به مقصد نرسید و ....
این بار 1396 ، باز هوا سرد است و باز زلزله مهربان تر است !
و تو چه می دانی که چه دردیســـــــــت ، وقتی که مادری بر پیکر کودکش لالایی می خواند.
+ دیگر طاقت این همه رنج و درد را ندارم ، اخبار را دنیال نمی کنم! ولی بدانید هر کسی قابل اعتماد نیست برای کمک کردن
+ مگر این سال ها سال های جنگ است ، که انبار های هلال احمر و وزارت کشور خالی است و برای انجام وظیفه دست گدایی به سمت ملت دراز می کنند ؟
+ مگر 1 درصد از تعرفه گمرکی کشور به حساب هلال احمر واریز نمی شود که حتی برای تامین اقلام ضروری اینگونه درمانده است ؟
+ زلزله فقط در شهر های بزرگ نیامده روستا ها بیشتر آسیب دیده اند آنها را فراموش نکنید :(
+ و هزاران درد دیگر که در درونم خفته اند.
و در آخر احمق ها هستند که می خندند و شاد و هستند ، این سرنوشت اجتناب ناپذیر است !
سیستم ها و روال ها یه نحوی در کنار هم چیده شده اند که هر روز تعداد احمق بیشتری را ایجاد کنند و درصد خلوص حماقت را بالاتر ببرند تا نزدیکی به دز باور نکردنی 100 درصد.
یکی از سیستم ها احمق پروری شبکه های اجتماعی هستند ، در روز چند میلیون پیام بدون این که حتی یک بار متن آن به صورت کامل خوانده شود ، یا حتی ذره ای در خصوص آن تامل شود بازنشر می شود ؟ ، تنها کافی است متن پیام یا ظاهر محتوا نظر ما را جلب کند و زیر آن اسمی آشنا یا مشهور را ببینند ؛ همین سند می شود برای بازنشر ! و به شخصه شاهد بوده ام که بر سر محتوای نخواننده و دفاع از آن چنان بحث و جدل هایی به پا شده که بیا و ببین ! پافشاری و اصرار بر اثبات حماقت ، تبدیل شده به یک ارزش
یا این اگر احمقی در شبکه های اجتماعی با هزارها و حتی میلیون ها فالور ، هر جفنگی را بلغور کند، قطعا تعداد لایک ها و فراوردهای آن پیام شما را سخت به فکر فرو می برد. چرا باید بدون فکر و مانند یک احمق ، حرف های یک احمق را تکرار کنید و این اعتماد به نفس کاذب را در او ایجاد کنید ؟
یا این که پول قرض می کنی و بچه ات را روانه بهترین مدرسه مملکت می کنی ، تا ده ، دوازه سال از طلایی ترین روزهای عمرش را در سیسم احمق پروری ، صرف تبدیل شدن به یک احمق تمام عیار کند. و تو با خودت خیال می کنی که با این کار آینده خوبی در انتظار او است و می تواند کار مناسبی پیدا کند ، پول در بیاورد و خوشبخت باشد ، ولی مگر می شود که یک احمق خوشبخت باشد ؟
برای سواد آموزی ده جلسه برای یک انسان باهوش و پانزده جلسه هم برای یک انسان کند ذهن لازم است تا بتواند بخواند و بنوسید ، پس در ده سال چه چیز به دانش آموزان تدریس می شود ؟ ، کل 15 سال دوره آموزشی متوسطه را می توان در سه تا پنج سال به دانش آموزانی با هوش متوسط آموخت ، این پروژه قبلا انجام شده !
اما حلقه مفقوده ، این سال های دراز آموزشی ، تزریق ایدئولوژی به مغزها است!
این سیستم خاص و بومی ایران نیست ، تمام جهان مشغول پرورش و تکثیر آدم های احمق است ، احمق ها کمتر سوال می پرسند ، راحت تر قبول می کنند و ساده تر قربانی می شوند.
تعداد این آدم ها روز به روز در حال افزایش است ! در آینده جز آدم های ابله وجود نخواهند داشت ، آدم هایی که فکر نمی کنند ، کتاب نمی خوانند ، فقط مشغول تماشای تلویزیون هستند یا در شبکه های اجتماعی لایک می کنند!
اون موقه ها ، دوربین ها فیلم می خوردن ، فیلم ها رنگی و سیاه و سفید داشت ، نهایت هم حلقه 36 تایی بود !
یعنی آخر تکنولوژی بحساب می اومد ، تازه یاد گرفته بودم و سیاه و سفید ها رو خودم ظاهر می کردم ولی خوب رنگی ها ، خیلی تکنولوژی میخواست می دادیم عکاسی ، در واقع عکسی یکی از هنر های تجملی به حساب می اومد و هرکسی دوربین داشت آخر لاکشری (فکر کنم لاکچری تلفظ اشتباه است لاکچری یعنی قفل گیلاس خخخخ) بودن و خلاصه خیلی حساس رو عکس گرفتن بودن ! اصلا یه وضعی ، تازه بعد که فیلم تمام میشد و جمعش میکردی برای چاپ ، دل تو دلت نبود که نشوخته باشه ، آیا عکس چشکلی شده و هزار امید و آروز ولی خوبیش این بود که عکسا رو چاپ میکردی آلبوم می خردی ، میذاشتی تو آلبوم و کلا خاطره ای می شد اصیل .
بعدش عکس گرفتن که همینجوری رو هوا نبود ، در آوردن دوربین نیاز به مناسبتی سفری ، دورهمی چیزی داشت ، همینجوری نبود که هروقت عشق کردی چهار تا عکس بگیری که. اون موقه ها که حس و حال و عکاسی رو داشتم و به ذوق چاپ عکس تو تاریکخونه (حمام خانه خخخ) راه می افتادم تو خیابون ها ، از چیزی که عکس نمی گرفتم ، آیا چه شود ، با چه صحنه ای مواجه شوم ، نور و زاویه و کادر و همه اوکی باشد تا یک عکس بگیرم. شاید روز هایی که برای عکاسی بیرون میرفتم چیزی حدود 20 کیلومتر پیاده روی می کردم و در اخر تنها یک یا دو نهایت 3 عکس انداخته بودم.
تکنولوژی تکانی به خود داد و دوربین دیجیتال تمام رنگی 12 مگاپیکسل به بالا را پس انداخت ! ، باز چندان بد نبود بعد دوباره تکانی به خود داد و گوشی هوشمند دوربین دار و اینستاگرام را پس انداخت ! ، بعد از ان فکر میکنم دنیا اینطور شده که باید مدام تکرار کنم "ما هیچ ، ما نگاه".
میریم پارک ، واستا چهار تا عکس بگیریم ، میریم طبیعت ، بذار چند تا عکس بگیریم با هم ، کافه ، رستوران و حتی در مکان خای خاک بر سری هم ؛ عایا درسته ؟
معمولا عکس نمی گیرم و نگاه میکنم ،اثرات همان سخت گیری های دوران گذشته است ، چقدر جالبه ، این همه عکس می گیریم! ، این همه از لذت تماشای طبیعت و لحظه های تکرار نشدنی خودمان رو محروم میکنیم برای عکسی که هیچوقت چاپش نمیکنیم ، هیچوقت یک خاطر درست حسابی نمیشود ، نهایت و آخر عمر عکسمان آن است که در شبکه های اجتماعی به اشتراکش بگذاریم چند تا لایک دریافت کنیم.
خوب که چی ، لحظه تماشای منظره و نم هوا و صدای شر شر آب را اصلا نفهمیدیم که عکسی را بگیریم و آن را روز بعد پاک کنیم ؟
+ پیشنهاد میکنم بیشتر در لحظه زندگی کنید تا در خاطرات گذشته !
+ پیشنهاد میکنم اپلیکیشنی بنوبسید که اجازه ثبت 24 عکس در روز را ندهد.