و نه در آفرینش از یک گوهرند !
بله حضرت سعدی اگر امروز زنده بود و انسان امروز را می شناخت، شاید این شعر را اینگونه بیان می کرد یا اصلا بیان نمی کرد ، جون آزادی بیان فراوان هست و نیازی به بیان نبود.
ببین زیگموند ، همه چی به غریزه جنسی بر نمیگرده ، مثلا بدیهی ترین مساله روی زمین ، تداوم حیات رو مثال می کنم ، برای تو احتمالا باید خیلی بدیهی باشه که تداوم حیات در گرو همین غریزه جنسی و تولید مثل باشه ، شمایی که محبت دختر به پدر و پسر به مادر رو در همین مساله می دونی و کلی هم مقاله در خصوصش داری و حتی خدا رو هم زاده همین مساله می دونی (توتم و تابو - زیگموند فروید)، قطعا در این مورد که تداوم حیات بسته به غریزه جنسی هست ، حقیقتش از شما چه پنهان دیروز با نیچه همنشین بودم و الان فکر میکنم خیر ، قبل از هرچیزی و هر رکنی ، ادامه حیات مستلزم وجود فیلسوف و فلسفه و فکر است.
خیلی ساده است ، انسان های امروز از بی فلسفگی رنج می برند و هیچ نمی دانند که این کسالت و مرارت را از کجا دارد، هر جنبش فکری منحرف و بی مایه ای، دسته ای از انسان ها رو به خود جذب میکنه و باعث جدل و بحث و جنجال میشود، اگر فلسفه نباشه و انسان ها فکر نکند ، کتاب نخوانند و نداند ، چه در قرن 21 باشند و چه در قرن 18 ، همان هیچند که هستند! بر هم می تازند و می کشند و نسل بشریت را به خطر میاندازند.
انسان 60 سال پیش ، نه قرن ها قبل ، فقط 60 سال پیش ، باغ وحش انسانی درست می کند و انسان معاصر به انسان 60 سال قبل می خندد و تبعیض جنسیتی و ملیتی و ... ایجاد می کند. انسان در 60 سال هیچ پیشرفتی نداشته و تنها لباس های شیک تری می پوشد، حرف های قشنگ می زند و مثل 60 سال پیش یا حتی قبل تر از آن رفتار می کند.
+ عکس دختر افریقایی در باغ وحش انسانی - بلژیک 1958
نیچه ؛ بیا برگریدم ، به قبل از 1900 !
همیشه فکر میکردم که چقدر احمقی ، چرا اینقدر چرت به هم میبافی ، وقتی در «تبارشناسی اخلاق» خواندم که گفتی "برای یک زندگی فیلسوفانه ضروری است شخص فیلسوف از ازدواج و هرچه که کار را به وسوسه های ازدواج بکشاند بیزار باشد." همه این حرف ها را برای این گفتی چون لو آندره آس سالومه ترکت گفت !
- اصلا اینگونه نبوده است ، اصلا کدام فیلسوف بزرگی را می شناسی که ازدواج کرده باشد ؟ نه هراکلیوس ، نه افلاطون ، نه دکارت نه کانت نه شوپنهاور هیچکدام ازدواج نکرده اند.
نیچه ، خوب میدانی که داری فرار می کنی، چه کسی بود که وقتی سالومه را دید گفت «ما از کدامین ستاره فرو افتادیم تا اینجا همدیگر را ملاقات کنیم ؟» یا بهتر بگویم برگرد و کتاب «اینک انسان» خودت را بخوان ، فکر کرده ای من احمقم !، یا اصلا سقراط مگر فیلسوف نبود ، مگر ازدواج نکرد ؟
- آنچه شما عشق می نامید ، دیوانگی هایی است کوتاه وزناشویی هم حماقتی است دراز ، که پایان دیوانگی های کوتاه است ، ازدواج سقراط نیز است سر مسخره بازی بوده
نیچه تو دیوانه شده ای ، خود نمی دانی چه می گویی ، بحثی ندارم! ، خود خوب می دانی که چگونه دیوانه زنی شدی که هیچ وقت کاملا به دستش نیاوردی! زن ها به راحتی فیلسوف و شاعر می سازند ، شما مردها جز ویرانه چی می سازید ؟
یخ کرد ، شیر با شکر ؟
- هیچ ، تلخ مینوشم حقایق را ! تو نیز خوب میدانی که واقعیت آن چیزی که می گویی نیست !
کاش بود.
چند وقت هست که اخبار رو دنبال نمی کنم ، هر روز اینقدر اخبار بد و ناامید کننده وجود داره که آدم هرچی سعی کنه از جریان اخبار دور باشه ، آسودگی روانی بیشتری خواهد داشت. ولی برخی از خبرها اینقدر تکان دهنده و شوکه کننده هستند که خواه ناخواه در جریانش قرار می گیری.
خبر آنقدر تکان دهنده هست که هر شنونده ای بعد از شندیدنش سخت متاثر و اندوهگین میشود. ماجرای قتل دختر هفت ساله سرزمینم. حتما ماجرا را شنیده اید ، بشدت دردناک و تکان دهنده است ، واقعا دهشتناک است.
رسانه های زیادی با جزئیات و تحلیل های مختلف ماجرای قتل را توضیح داده اند ، برای جزئیات می توانید به آنها مراجعه کنید ، چند مساله است که در ذهنم بالا و پایین می کنم ولی به جواب درستی نمی رسم .
اول این که چطور عده ای می توانند از هر شرایطی سوء استفاده کنند و برای مقاصد سیاسی خود توبره بدوزند، انسان های احمقی که نداشتن حجاب رو بهانه ای برای تجاوز می دانند ، آیا مرد چندن موجود ضعیفی است ؟ یا این که زن را چه فرض کرده اید ؟ آیا یکی از وسایل خانه ؟
اگر ذهن شما آنقدر مریض است که قادر به کنترل شما و رفتارتان نیست ، لازم است قبل از هر چیزی به پزشک مراجعه کنید نه این که جهان را باب میل خود تغییر دهید.
دوم عده هستند که لغو سند 2030 را عامل این دست جنایات می دانند، به این عده باید گفت به شعور مخاطب احترام بگذارند و هر چیزی را دست مایه بازی های سیاسی نکند.
این اظهار نظرات را که می شنوم به این نتیجه میرسم که عمده مخالفان و موافقان سند 2030 حتی آن را نده اند چه برسد به خواندن آن.
آموزش جنسی ؛ با آموزش مهارت های حفظ حریم بدن به کودکان دو مقوله کاملا متفاوت است ، اگر نمی دانید لازم است اضافه کنم آموزش جنسی شامل چگونگی تولید مثل،نحوه مواجهه با بلوغ و بهداشت جنسی میباشد. اما آموزش مهارتهای مقاومتی کودکان در برابر آزار جنسی مسئله دیگری است.
سوم این که هیچ عملی کثیف تر از تجاوز نیست ، یکی از گونه های تجاوز جنسی است ، چرا تجاوز هر روزه به زنان و کودکان این مرز و بوم اینقدر رسانه ای نمی شود ، چرا اخبار تجاوز به حق زن و آزادی هیج کجا خریداری ندارد ؟ تجاوز یعنی شرعی و قانونی دانستن ازدواج دختر 9 یا 13 ساله .
امسال یه سفر یه هفته ای رفتم خرم آباد، کرمانشاه و ایلام. و شب ها توی مسافر خونه میخابیدم.توی خرم آباد به من اتاق ندادند و گفتند اماکن اجازه نمیده، من اون شب توی سرمای خرم آباد مجبور شدم توی چادر بخوابم، خدا میدونه تا صبح از سرما خوابم نبرد. من فقط توی ایلام و شوش راحت تونستم اتاق بگیرم بقیه جاها با کلی دردسر مواجه شدم، یه همسفر آقا هم داشتم که فقط همسفرم بودند. ما میخواستیم دو تا اتاق جدا بگیریم ولی می گفتند نه یکی تون باید بره یه مهمانسرای دیگه، نمی دونم چی بگم به عنوان یه خانم خیلی برام سخت بود که باهام این طوری برخورد میشد ، احساس میکردم یه عضو فاسد از این جامعه هستم که مجبورند تحملم کنند، یا یه موجودی که تنها وقتی ارزشمند هست که یک مرد محرم ( شوهر یا پدر) کنارش باشه.احساس میکردم من به عنوان یک دختر مجرد تنها، اصلا توی این جامعه تعریف نشدم و من رو آدم حساب نمی کنند.
یادمه تو ایلام صاحب مهمانسرا به من گفت اماکن به ما گفته اگه هوا تاریک بود و خانمی اومد بهش اتاق بدید ولی زنگ بزنید ما خودمون میام اونجا، یعنی اگه هوا روشن بود دختر خانم ها باید برند اماکن و نامه بگیرند، اماکن اومد و از من یه سری سوال خنده دار پرسید مثل این سوال ها ؟ کجا میخای بری ؟ چرا اومدی ایلام؟ کسی باهات نیست تنها سفر میکنی؟ چرا با پدر مادرت نیومدی؟ وقتی سوالاش تموم شد بهش گفتم توی خرم آباد به من اتاق ندادند و من توی چادر خوابیدم، به نظرتون خوب بود که من توی چادر خوابیدم؟امن بود برای من؟ گفتم حتی من اگه فاحشه هم باشم بهتره تو هتل بخوابم نه تو خیابون. البته ایشون گفتند اینجا شهر مرزی هست و ما باید مراقب باشیم. من بشون گفتم چرا فقط مراقب خانم ها باشید چرا از آقایون سوال و جواب نمیکنید؟ گفتند از اونها هم سوال میپرسیم. ولی آقایی که با من همسفر بود هیچ کدام از مشکلات من رو نداشت و هیچ جا مورد بازجویی قرار نگرفت.
تو شهر آبدانان میخاستم فقط برای یه شب توی خانه معلم بمونم کار به نیروی انتظامی کشید به من اتاق دادند ولی خیلی به من توهین کردند فقط به خاطر اینکه یه دختر تنها بودم و یه همسفر آقا باهام بود که فقط همسفرم بود همین. یادمه اون شب خیلی گریه کردم نگهبان خانه معلم گفت اگه میدونستم قراره باهات اینطوری برخورد کنند بدون اینکه بشون بگم بهت اتاق میدادم، بهش گفتم شما ظاهر من و نگاه کن باورت میشه این توهین ها رو به من کردند. هیچی نگفت فقط سعی کرد با دادن پتوی اضافه و گفتن این جمله که من اینجام هر چی خواستی به من بگو یه کم به من لطف کرده باشه. که البته بهتر میدونید نمیشه خیلی به این لطف ها اعتماد کرد.
بعد از مدت ها احساس خاصی دارم ، احساس از نوع آزادی !
آزادی از خودم ، مسئولیت و هر کوفت دیگه ای که میخواد اسمش باشه ، با وجود تمام کار هایی که هوار شدن سرم ، ولی خسته شدم ، همه رو رها کردم ، از صبح دارم با خودم تکرار میکنم گور بابای همشون ، آخرش که چی ، نتونستم همین شرایط حفظ کنم و ساعت 12 رفتم سر کارا ولی 4 دوباره دست کشیم ، مثل این که بخوام یک هفته آینده رو خودم رو زندانی کنم توی خونه جوری که حتی نور آفتاب رو هم نبینم چه برسه که بخوام با آدما سر و کله بزنم یا حتی ریختشون رو ببینم ، نه این که مشکل از اونا باشه ، قطعا مشکل از منه ! آدم باید گاهی وا بده ، رها کنه ، فرار کنه :/
بگذریم ، فعلا در حال فرار از خود واقعیم هستم و بهترین جایی که میشناسم برای مدتی خودم نبودن ، همین جاست کنار شما دوستان عزیزم.
حرف برای گفتن زیاد دارم و نمیدونم اصلا باید بگم یا نه ! ، ولی چیزی که مسلمه ، اینه که دوست دارم شدیدا حرف بزنم به اندازه یک سال نوری حرف بزنم حالا اگر نوری هم نشد ، صوتی لااقل یا حتی یک سال یه مورچه ، یه زمانی که بتونم حرف بزنم خوب میشم ، معمولا آدم پر حرفی نیستم ولی همیشه برای هر چیزی یک اولین باری وجود داره.
رانندگی :
دیدین چقدر آقایون رانندگی خانوما رو دست میندازند ؟ ، یه راننده خانوم چقدر باید صدای نا هنجار بوق کوفتی ماشین های پشت سرش رو بشنوه ؟ ، یکی نیست بگه خوب روانی با این صدای بود مایکل شوماخر هم هنگ میکنه و ریست میشه و از نو میخواد بیاد بالا ، یا این که آیا واقعا یکی نیست بگه آقایون محترم شاید اون خانوم به هزار و یک دلیل که بر شما پوشیده است کفش پاشنه بلند پوشیده باشه ، لطفا یک بار با کفش پاشنه بلند رانندگی کنید تا بفهمید چی میگم ، به اندازه دو ثانیه صبر کردن و بوق نزدن مشکل خود به خود حل میشه !
فقط عادت کردیم که بگیم خانوما راننده های خوبی نیستن ، آیا خود شما با عنوان یک آقا ، شاهد رانندگی ناشیانه یک آقا نبوده اید ؟ ، چرا اونا اشکالی نداره ؟ اما وای به روزی که راننده ماشین جلویی خانوم باشه ، حتی اگر خانوم شوماخر باشه ، بازم یه مزخرفی داری که بگی آره :|
یه پیشنهاد دارم ، خودم فرصت و وقتش رو ندارم ولی اگر ساخته شد ، اولیش رو خودم میخرم ، پیشنهادم اینه که یه چیزی مثل تابلو led همینایی که جلو درب مغازه ها میزنن و کلی تبلیغ توش رد میشه ، یکی کوچیکش رو بزنه و متن های درخور شخصیت های مختلف توش بزنه ، که راننده بتونه با یه دکمه متن مورد نظرش رو انتخاب کنه ، بعد اینو نصب کنیم شیشه عقب ماشین ، گاهی خیلی لازم میشه آدم بخواد یه حرفی به راننده ماشین پشتی بزنه
یه پیشنهاد دیگه هم دارم که اونم خیلی کاربردی هست ، مخصوصا برای وقتی که راننده پشتی نور بالا میزنه ، مثل بیشعور ها و هی نزدیک میشه و شما جلوتو نمیتونی ببینی ! پیشنهادم اینه که یه لامپ هایی مثل فلاش های عکاسی هست ، ولی خیلی قویتر آدم بتونه عقب ماشین نصب کنه ، در واقعی خیلی بدرد میخوره ، همین که 10 میلی ثانیه هم باشه کفایت میکنه !
اینو یادم رفت بگم ، خوب لامصب ، ماشین خراب میشه ، چه ربطی به راننده خانوم داره ؟ آیا اصلا امکان داره ساله رو جنسیتی نکنید ؟ تو هر زمینه ای ؟
جزیره های بی درخت
اگر علم در دو صفحه اول کتابی باشد ، و ان کتاب در دست مردمان باشد ، تنها قومی که به آن دست نمی یابند ، اقوام ایرانی هستند !
تعجب نکنید ، فکر میکنم اصل روایت باید اینچنین بوده باشد؛ و بعد ها در تاریخ دست برده اند و تحرفش کرده اند ؛ خوشبختانه در جامعه ای زندگی میکنم که به لحاظ وجود مهندس و دکتر ، چیزی کم نداریم ، و تنها چیزی که جامعه را تهدید میکند ، مساله بی کاری است ، همه دانا و همه چیز دان هستند و مشکل از ارگان های دولتی است که توان ایجاد اشتغال مفید را ندارد. شغلی که آدم صبح برود تا ظهر چرت بزند و اخر سر هم یک آب باریکه ای باشد کفاف زندگی را نمی دهد. زندگی ما مثل آدم می ماند که در جزیره ای دور افتاده و خالی از سکنه گیر افتاده و تنها درخت موجود را قطع کرده که تا با آن آتشی سازد و ماهی مرده ای که به ساحل رسیده است را کباب کند. و بعد از آن روز ها در ساحل به انتظار ماهی مرده ای دیگر باشد که اگر کباب هم شده باشد دیگه چه بهتر.
بیکاری و بیگاری
چند وقتی هست که به همراه دوستان یک کسب و کار اینترنتی رو پایه ریزی کردیم و شروع به کار کردیم ، خوب اولین مساله توی شروع یه کسب و کار تامین نیروی انسانی مجرب است ، خیلی جاها آگهی کردیم و از خیلی ها پرسو جو کردیم ، بعد به نتیجه حیرت آوری رسیدم که واقعا دیدگاهم رو عوض کرد ،
بیکاری ریشه کن شده است و هیچ بیکاری وجود ندارد ! چرا که با کلی تلاش هنوز موفق به جذب نیروی انسانی کافی نشده ایم ! کیه که میگه کار نیست ، ؟
از چند همکار دیگه سراغ گرفتم همه همین مشکل رو داشتن و همه میگن که نیروی کار به سختی گیر میآد ، پس دیگه نگید بیکاری هست ، چون واقعا نیست ! ، فکر کنید یک نفر پایتون کار آماتور که خودش هم به آماتور بودنش واقف بود به همین دلیل قیمت پایین میداد ، برای همکاری 3.5 طلب میکرد ! خود این مساله به تنهایی نشون میده که چقدر همه در موقعیت های شغلی خوبی قرار دارند و اصلا توی جامعه بی کار ندارم
باور ندارید از کار آفرین ها جویا بشید قضیه رو
چرا ما را خرید و فروش میکنند ؟
این کانال های تلگرام ، سایت های خبری ، 98 درصد سایت های فارسی زبان همه و همه کاربر رو به چشم یک منبع دآرمد یا راهی برای رسیدن به هدف خودشون می بینن ، باور نمی کنید! ، افرادی هستن که در حال خرید و فروش شما و من هستن ! ، اونم به چه قیمت اندکی ، شاید شما تا حالا بار ها و بارها به قیمت ناچیز 1 ریال خرید و فروش شده باشید ، اون کسی که میفروشه ، همونیه که تبلیغ میذاره تو کانال یا گروهش توی تلگرام یا سایتش ، و اون کسی که میخره همونی هست که تبلیغ رو سفارش میده یا کانال جدید زده داره دنیال عضو میگرده یا برای اکانت اینستاش داره دنبال فالوور میگرده ، به همین راحتی !
ندیدی خیلی راحت تو یه گروه عضوت میکنن یا با هزار ترفند و کلک میکشوننت به یه کانال ؟
همچین موجودات کم ارزشی هستیم از دید عده ای :/
جای بسی تامل داره و اسفناکه وضع موجود
و....
میدونم خیلی زیاد حرف زدم ، باید ببخشید دیگه خوب به هر حال تو 20 روز آدم کلی حرف میمونه تو دلش !
هرچند با 6 روز تاخیر ، ولی سال 1396 و زنده ماندن از حادثه 1395 را به تک تک شما دوستان عزیزم تبریک میگم و براتون بهترین آرزو ها را دارم. تا دو سه روز قبل کلا دار دنیای مجازی رو وداع گفته بودم و خودم بودم و کتاب و تفکرات خولیا ای ام.
چقدر عجیب است وقتی که آدم از دنیای مجازی دل بکند مخصوصا تلگرام لعنتی ، چقدر وقت مفید خواهد داشت ، برای مطالعه ، برای زندگی ، البته 4 روز اول عید را به کلی قید کار را زده بودم و در کنار خانواده کتاب می خواندیم . یک شب مشعوف از سرخوشی ناشی از وقت زیاد و مطالعه به سرم زد که کلا اکانت تلگرام را پاک کنم ، حذف کنم ، نابود کنم ، اما با کمی آینده نگری تصمیم ختم شد به پاک کردن تلگرام از روی گوشی.
بگذریم ، بلاخره کتاب خواندن در حجم زیاد و غلظت بابا تفکراتی را در ذهنم جای داده که باز هیچ جوابی برایشان پیدا نمیکنم ، یکی از این تفکرات در خصوص زیبایی است ، سوالی که این روزها بیشتر و بیشتر درگیرم میکنه مخصوصا با مشاهده چهره افراد ، درست مثل عکس بالا ،
زیبایی به چه قیمت ؟
به قیمت سرطان ، به قیمت آسیب های روحی ، به قیمت تحمل حرف های بی سر و ته ، به قیمت پذیرفتن این که خود واقعی ما زیبا نیست ، شاید آقایون کمتر با این مساله مواجه بوده باشند ، ولی یک خانم به خوبی منظور حرف ها و کلماتم رو درک میکنه ، چقدر از شنیدن این حرف کلافه و خسته شده اید که پس چی شد ، یک ساعته داری آماده میشی ! ، خوب واقعا آیا این که هستیم نا زیباست ؟ ، پس اگر نیست ، چکار می کنیم ؟ ، زیبا تر می شویم ؟
به جرات میتوانم بگویم بالای 70 درصد ما از خود واقعی ما راضی نیستیم فقط به دلیل القاع هایی که به شما شده ، به دلیل تلقین هایی که خواسته و ناخواسته صورت گرفته است.
سوالی که قصد دارم شما رو به چالش بکشه اینه که فرض کنید بین زیبایی ، جذابیت و هوش ، شعور رابطه ای عکس وجود داره و حالت 50/50 هم وجود نداره همیشه باید یک کفه سنگین تر باشه ، دوست داشتید که کفه ترازو به کدوم سمت میرفت حتی اگر شده 51/49 ، شاید برای آقایون خیلی جواب راحت به نظر برسه ولی برای خانم ها همه چیز فرق میکنه.
خود من به هیچ جوابی نرسیدم ، تقریبا مطمئم هستم شما هم به جواب صادقانه ای نخواهید رسید ، عقل یک چیز میگه و تلقینیات چیز دیگه ای ، فقط با خودتون صادق باشید ، زن های جذاب ، به دلیل زیبایی جذاب ترند یا به دلیل هوش سرشار ؟
مساله اصلی که توی آینده کاری وجود دارد مساله امنیت شغلی هست و البته آینده ای که واقعا آدم انتظار دارد وجود داشته باشد ، این مساله که آدم تمام عمرش را برای منفعت دیگری کار کند یک مقدار دور از انصاف است ، و اگر آدم همچنین شرایطی رو دوست داشته باشد مثل این می ماند که به بردگی تن داده باشد ، چیزی غیر از این نیست ، و البته می تواند دلش را خوش کند که من دارم خدمات خودم رو میفروشم و سپاسگزار هم باشه برای موقعیتی که بهش دادند در صورتی که واقعا قضیه این نیست ، و اگر بخوایم معقول تر فکر کنیم ، بعد از گذشت سال ها خواهیم دید که تمام پتانسیل خود را برای پیشرفت دیگران هزینه کرده ایم بی آن که خودمان هیچ نسیبی از آن برده باشیم. پس من هم مثل هر آدم عاقل دیگری سعی می کنم و خواهم کرد که از شرایط کنونی استفاده کنم و آینده مد نظرم خودم را خلق کنم ، و چقدر از دیدن آدم هایی که از شرایط کنونی خود راضی هستند و هیچ اقدامی برای بهبود شرایط خود ندارند تعجب میکنم ، البته تعداد این آدم ها آنقدر هم کم نیست و بیشتر افراد دنبال یک شغل هستند هر چه شغل ثابت تر ، بهتر!
همیشه این رویکرد در من وجود داشته است که خودم خالق شغلی باشم که دارم ، البته همیشه شرایط راحت نبوده و نیست و گاهی هم شکست را تجربه کرده ام و شاید میزان درآمد از آن شغل آنقدرها هم چشمگیر نبوده است ، اما یک رضایت درونی همیشه همراهم بوده است و این تمایل را درونم حفظ کرده است.
خوب قطعا همیشه این نگرش کاری چالش های خاص خودش را دارد و آن چیزی که به آن آرامش کاری می گویند وجود ندارد ، چرا که همیشه چیزی برای ارتقا وجود خواهد داشت و همین مساله باعث خواهد شد که شغل پیش روی شما کسل کننده ، خسته کننده و یک نواخت نباشد ولی در عوض باید کار کنید ، کار به معنی واقعی کلمه نه کاری که به عنوان یک کارمند ، البته بخشی از کار شما کارمندی برای خودتان خواهد بود.
در این رویکرد شغلی ، گاهی مجبور به انجام کارهایی می شوید که اصلا تمایل و رغبتی به انجام آنها ندارید ولی خوب برای توسعه کسب و کارتان لازم است ، پس از مواجهه با چنین شرایطی از آن فرار نکنید و دقیقا با آن روبرو شوید و انجامش دهید.
هر کاری نیاز به ممارست و تلاش دارد ، یکی از چالش های کسب و کار های نوین ، مساله نو آوری است ، اگر قرار باشد کسب و کار شما نسبت به باقی کسب و کار های موجود برتری داشته باید و به موفقیت برسد نیاز به پازلی جادویی دارد که همان خلاقیت و نو آوری است. خلاقیت شما نباید قرن ها جلوتر از تخیل رایج باشد آن گونه که حتی خود شما نتوانید موضوع آن را به دیگران توضیح دهید ، خلاقیت مورد بحث آن گونه باید باشد که افراد در عین حال که آن را می پذیرند و تمایل به استفاده از آن داشته باشند آن را گامی نو در عرصه مربوطه بدانند. شما باید نیازی رو بیدار کنید که وجود ندارد ، پس اول باید به نحوی نیاز رو ایجاد کنید ، و این به نظر من یعنی خلاقیت در آینده که کار ساده ای نخواهد بود و قطعا شکست های پی در پی ، به زودی از پایتان در خواهد آورد مگر آن که برای آینده بجنگید.
حل معادلات مجهول در مجهول هم یکی از چالش های کسب کار های جدید است ، وقتی که کسب و کار مد نظر خود را پایه گذاری می کنید ، این شما نیستی که مسیر حرکت رو مشخص می کنید ، بلکه همین معادلات هستند که آینده شما رو رقم میزنند ، مجهولاتی که شاید هیچ ربط مستقیم ، به کار شما نداشته باشند ولی به صورت مستقیم و غیر مستقیم بر روی کار شما تاثیر می گذارند ، پس چاره ای ندارد که برای میل کردن به هدف مورد نظرتان این معادلات مجهول را تا جای ممکن حل کنید و از سخت و مجهول بودن آنها نهراسید ، وقتی از مجهولات حرف میزنیم یعنی هر چیزی میتواند باشد ، از تصویب یک قانون جدید در مجلس ایران تا یک قطعنامه در شورای امنیت سازمان ملل ، پس واقعا هر چیزی میتواند باشد.
تمام موارد بالا ، از راه اندازی کسب و کار ، همه از تجربیات خام خودم هست ، هر چند که شکست های پی در پی (شکست در دایره واژگان من یعنی عدم دست یابی به موفقیت است ، حفظ موقعیت فعلی هم شکست از نظر من معنی می شود.) خسته ام کرده ، اما باز دست به کار جدید خواهم زد شاید که راه موفقیت را پیدا کنم.
+ این که بگم شکست خورده ام ، اصلا باعث ضعف نفسم نمی شود ، به هر حال تلاش خوردم را کرده ام، راهی را پیموده ام ، هرچند نادرست ، تو چه کرده ای جز این که نگاهت را به دست دیگران دوخته ای ؟
روز خوبی نیست ! نه اشتباه نکنید ، هشتم مارس روز جهانی زن ، بله روز خوبی نیست ، فکر نکنید این روز یک روز عاشقانه است و برای بزرگ داشت زن است ، نه این روز وجود داره چون تبعیض وجود داره ! تبعیض علیه زن ، و باز اشتباه نکنید این تبعیض ها برای دیگر زنها نیست ، برای همه زنها هست ، برای جنسیت زن هست ، فرقی نمیکنه جهان اول باشی یا جهان آخر ، نیازی نیست که حتما در افغانستان باشی و زیر سنگ له شوی یا در آمریکا باشی و در آتش بسوزی ، تا این روز برایت مهم باشد ، وقتی که زن باشی ، این تبعیض برای توست.
خیلی بده که یه روز هایی خوب باشی و مهم اما بعدش دیگه نباشی (اشاره تلویحی به عکس).