دوستت دارم...

۹۴/۰۸/۲۴ ۰ نظر ۲
یک آشنا

شطرنج



دنیا بدون عشق چه دنیایی مضحکی است

شطرنج مسخره ست زمانی که شاه نیست


علیرضا_بدیع 



۹۴/۰۸/۲۴ ۰ نظر ۱
یک آشنا

بابا نان داد....



از اوّلین انشا فقط یک جمله یادم هست: 

بابا اگر نان داد تاوان هم فراوان داد


مریم_جعفری_آذرمانی


۹۴/۰۸/۲۴ ۰ نظر ۱
یک آشنا

انار دل


نیامدی و نچیدی انار سرخی را

که ماند بر سر این شاخه تا زمستان شد


پانته_آ_صفایی


۹۴/۰۸/۲۳ ۱ نظر ۲
یک آشنا

در پیچ و تاب زلف تو ...


درپیچ و تاب زلف تو تابم ز دست رفت


گم کرده راه بودم و گمراه تر شدم


رضابغدادی

۹۴/۰۸/۲۳ ۰ نظر ۱
یک آشنا

نبودنت مثل ....


نبودنت مثل تمام کردن ....

سیگارى است 

دریک نیمه شبى برفى ...

وقتى تمام دَکِه هاى ....


شهر بسته اند

۹۴/۰۸/۲۳ ۱ نظر ۱
یک آشنا

رفت و آمد آدم ها...


بالاخره در زندگی هر آدمی... یک نفر پیدا می شود که بی مقدمه آمده، مدتی مانده... قدمی زده و بعد اما بی هوا غیبش زده و رفته!

آمدن و ماندن و رفتن آدمها مهم نیست ... اینکه بعد از روزی روزگاری، در جمعی حرفی از تو به میان بیاید،

آن شخص چگونه توصیفت می کند مهم است.

اینکه بعد از گذشت چند سال، چه ذهنیتی از هم دارید مهم است.

اینکه آن ذهنیت مثبت است یا منفی ... اینکه تو را چطور آدمی شناخته، مهم است.

منطقی هستی و می شود روی دوستی ات حساب کرد؟! می گوید دوست خوبی بودی برایش یا مهمترین اشتباه زندگی اش شدی ...

اینکه خاطرات خوبی از تو دارد یا نه برعکس ... اینکه رویایی شدی برای زندگی اش یا نه درسی شدی برای زندگی ...

به گمانم ذهنیتی که آدمها از خود برای هم به یادگار می گذارند،

از همه چیز بیشتر اهمیت دارد


وگرنه همه آمده اند که یک روز بروند. 


۹۴/۰۸/۲۳ ۰ نظر ۲
یک آشنا

خیال نکن

خیال نکن

اگر برای کسی تمام شدی

امیدی هست

خورشید 

از آنجا که غروب میکند

طلوع نمیکند.

افشین یداللهی


۹۴/۰۸/۲۳ ۱ نظر ۲
یک آشنا

زمان پیرم کرد!!

۹۴/۰۸/۲۳ ۰ نظر ۳
یک آشنا

تنهایی برفی

آدم برفی

به شانه ام زده ای

که تنهائی ام را تکانده باشی !

به چه دلخوش کرده ای ؟!

تکاندن برف از شانه های آدم برفی ؟!


گروس عبدالملکیان 


۹۴/۰۸/۲۳ ۰ نظر ۲
یک آشنا