خردمندیم واقعا !

همه چی داره با سرعت باورنکردی تغییر می‌کنه، این وسط آدمی با خود می اندیشد که موجودی است خردمند و قادر به تحلیل و تشخص خوب از بد، صحیج از ناصحیح!
ولی سخت معتقدم برای خیلی ها این دسته بندی کاری دشوار و سخت است،‌ برای به انحراف کشیدن اعتقاد و تفکر آدمی یا حتی جامعه تلاش زیادی لازم نیست، همین که شروع کنیم به کنار هم چیدن چند گذاره منطقی فکری عقلی شهودی کافی است، از نتیجه شوکه خواهید شد :(

بگذارید مقداری با مثال منظورم رو توضیح بدم، وجود دارند آدم هایی که فکر میکنند زمین تخت است(تئوری زمین تخت)، خیلی هم با دلیل و مدرک اثبات میکنند که زمین صاف است، اتفاقا خیلی هم در این تفکر خودشون افراطی هستند، شما فکر میکنید اونها دارند اشتباه می کنند ؟ خوب شروع کنید دلایل و منطق آنها رو مطالعه و در موردش فکر کنید احتمال زیاد میدم بعد از مطالعه شما هم بهش معتقد شده باشید :)
یا به راجنیشی ها (پیروان اوشو) نگاه کنید و داستان کلاه برداری اشو رو مطالعه کنید(اگر جالبه براتون پادکست چنل بی رو در مورد اوشو گوش کنید.)، بعد با خودتون فکر می‌کنید چطور ممکن است یک نفر قادر باشد این همه آدم را سردرگم کند؟

بله به همین سادگی است
ترسناکه واقعا
۰۲/۰۱/۰۷ ۱ نظر ۰
یک آشنا

آن طور زیست کن که باید!

خیلی وقت ها خیلی ساده از کنار خیلی از موضوعات می‌گذریم بدون آن که برایمان آن چنان اهمیت داشت باشد که آیا راه درست چیست، آیا اصلا درست و غلطی در خصوص آن مساله وجود دارد یا خیر اما باید دقیق بود، خیلی دقیق بود بعضی چیزها هستند که اگر از دستشان بدهیم دیگر به هیچ قیمتی قادر نخواهیم بود که مجددا آنها را به دست بیاوریم.

جوری زندگی کنید که اگر به گذشته نگاه کردید حسرت و غصه ای در دل نداشته باشید

۰۱/۱۲/۲۷ ۵ نظر ۲
یک آشنا

تلخ

دردناک‌ ترین چیز آن است که انسان

              «‏حقش» را «‏آرزو» کند...

۰۱/۱۲/۲۱ ۳ نظر ۶
یک آشنا

گم اندر گم !

فرض کنید شما تولید کننده اید و دارید محصولی با استانداردهای بین المللی و با کیفیت تولید می‌کنید، خوب منطقا دوست دارید که در بازارهای جهانی سهمی داشته باشید و کیست که از درآمد ارزی بدش بیاد اونم با این اوضاع قاراش میش دلار :)

پس چرا همه شرکت های خرد صادر کننده درشون رو تخته کرده اند رو رفته اند ؟× بذارید با یه مثال ساده عمق فاجعه رو نشون بدم بهتون، چیزی که ما تجربه می‌کنیم اینه که برای مواد اولیه برخی رو دولت کمک میکنه و ارز نیمایی میده به قیمت ۲۸۵۰۰ اما بخش دیگری از مواد اولیه آزاده و با دلار ۴۴۰۰۰ تومان خرید میشه و خلاصه بعد از کلی مشقت و دوندگی بلاخره مواد اولیه تهیه میشه و شما خوشحال و سرخوش میری به سر کار تولید و محصول و تولید میکنی و با بدبختی های موجود در راه اینترنت و مارکتینگ مشتری خارجی پیدا میکنی تا اونو صادر کنی و اندکی درامد ارزی داشته باشی

وقتی محصول رو فروختی دولت میگه بیا اینجا ببینم عزیزم، شما از ارز نیمایی استفاده کردی و باید ارزت رو توی سامانه نیما عرضه کنی به مبلغ ۲۸۵۰۰ :|

هرچی هم میخوای بگو عزیزم جان دلم من بیشتر از نصف مواد اولیه ام نیمایی نیست، کیه که قبول کنه، تازه اجازه هم نداری که موارد اولیه ای که شامل ارز نیمایی هستند رو با ارز آزاد خرید کنی - نه دیگه اینا باید ثبت بشن توی سامانه

و این میشود که با خودت میگی مگه دیوانه ام با صادرات ضرر هم بکنم ؟!!!!

پس شد آنچه شد


۰۱/۱۱/۰۵ ۵ نظر ۳
یک آشنا

توقف علائم حیاتی‌‌!

روزهایمان در این ماه‌ها به کندی و با دلهره‌های‌ش از پس هم می‌روند و گاهی نیز تک افتاده شده‌ایم.

مکان‌ها را با آدمهایش را از دست داده‌ایم و احساس می‌کنیم در گوشه هایمان باید کز کنیم تا روحمان سر بخورد به توقف علائم حیاتی‌‌.


۰۱/۱۱/۰۳ ۲ نظر ۱
یک آشنا

باور نمی‌کنم!

باور نمی‌کنم که زندگی همین است.

همین که بر من گذشته است!




۰۱/۱۱/۰۲ ۰ نظر ۰
یک آشنا

تجارت زمان !

همیشه با خودم فکر کردم چی میشد اگر روز ها به جای ۲۴ ساعت مثلا ۳۰ یا ۴۸ ساعت بود چقدر بهتر می‌شد، چقدر بهتر به کارهایی که داشتیم میرسیدیم اما واقعیت اینه که اینطور نیست، اما یکی از معجزه‌های پول اینه که ما رو قادر میکنه زمان رو هم بخریم !
بله اشتباه نخوندید، ما میتونیم با پول زمان بیشتری برای کارهایی که مهم تر هستند از نظرمون خریداری کنیم، چه سرمایه ای ارزشمند تر از زمان و چقدر هیجان انگیزه این مساله :)
این روزها بیشتر و بیشتر دارم زمان میخرم، شاید بتونم به اون کارهایی که باید برسم :)

شما چی ؟ شما از اون آدم هایی هستند که زمان می خرید یا از آن آدم هایی که زمان می فروشند ؟
۰۱/۱۰/۲۷ ۸ نظر ۲
یک آشنا

کسی هست !

خیلی دلم میخوام دوباره شروع کنم به نوشتن

خیلی حرف ها هست که دلم میخوام بزنمشون

ولی یه فعلا خودم دارم جلوی خودم رو میگیرم


۰۱/۱۰/۲۳ ۱۶ نظر ۱۲
یک آشنا

از سلبریتی تا تجاوز!

یه اتفاقی افتاده تو توییتر خیلی ها دارن درباره تجربه تلخ تجاوز به خودشون میگن. تجاوز تلخ ترین اتفاقیه که ممکنه یکی تجربه اش کنه ! واقعا دهشت ناکه!!! تا حدی وحشتناکه این تجربه که میتونم قابل درک نیست برای بقیه.

متاسفانه به دلیل عدم آموزش درست و متاسفانه بخاطر فرهنگ خانواده ها و تابوهای موجود در جامعه قربانی ها تنها کاری که میکنن سوکت است. و این کشنده ترین کاری است که میتوان کرد. حرف نزدن در خصوص موضوعی که اذیتت میکنه مثل زخمی میمونه که قرار نیست هیچ وقت خوب بشه!!

و باز متاسفانه به خاطر قوانین و تعریف اسلامی از تجاوز ! به نظر شرع خیلی از این اتفاقات مصداق تجاوز نیست :(!!

اما سلبریتی کجای این ماجرای غم انگیز واستاده؟ خیلی از تجربه ها رو که خوندم متاسفانه بیشترشون پای یه آدم سرشناسی در میان بود که آدم ها بخاطر علاقه ای که به طرف داشتن خیلی ساده گولش رو خوردن. مثلا طرف نویسنده بوده - یا مترجم بوده یا بازیگر بوده یا شاعر بوده ... بعد بخاطر اعتمادی که وجود داشته تونسته قربانی رو به جای خلوتی بکشونه و .... !

این که از آدم ها بت ساخته بشه خیلی بده که متاسفانه تو جامعه هر روز بیش از پیش داره این اتفاق می افته!! فکر که میکنم هیچ وقتی تو زندگیم هیچ کسی برام یه اسطوره نبوده - افراد زیادی بودن که قلمشون - شعرشون - بازیشون و صداشون رو دوست داشتم ولی من این جنبه از اون فرد رو از شخصیتش جدا می دونستم!! اصلا درک نمیکنم این هیجان آدم ها رو در برخورد با یک آدم سرشناس که هرطور شده میخوان خودشون رو بهش برسونن تا عکس بگیرن امضا بگیرن! خوب که چی ؟

ولی برای خیلی ها اینطور نیست ، متاسفانه دوستان زیادی رو میشناسم که فکر میکنن چون طرف خواننده خوبی است حتما آدم خوبی هم هست.

دوستی دارم که از یک خواننده ای خوشش می آمد، سخت در تکاپو بود که باهاش دوست بشه - قضیه مال حدود ده سال پیشه، خواننده مذکور تازه معرف شده بود و توی سبک خودش جزو اولین نفرها بود که داشت توی ایران کار می کرد. دوستم از علاقه خودش با من صحبت کرد. یادم نمیره بهش گفتم اینطور که تو داری بهش ابراز علاقه میکنی من هرچی بگم فکر خواهی کرد قصد و نیتی دارم ولی بدان و آگاه باش شخصیت آدم ها میتونه خیلی متفاوت از هنرشون باشه خیلی مراقب باش که علاقه چشم هات رو به واقعیت نبنده!!

هیچی بعد از مدتی تلاش دوست شدن - مدتی با هم بودن و الان دوستم از اون آدم و حتی از هنرش هم متنفره!

نمیخوام بگم همه آدم ها یا همه سلبریتی ها آدم های بدی هستند مساله اینه که ما از آدم ها نباید برای خودمون قدیس بسازیم!

۹۹/۰۵/۱۸ ۲۰ نظر ۱۲
یک آشنا

ناممکن‌های شدنی !

سیستم روحیه دهی خودم به خودم به این شکله که مثلا وفتی بخوام کاری رو انجامش بدم برای این که مصمم تر بشم با خودم مرور میکنم وقتی این همه آدم توانستند این کار رو انجام بدهند خوب اگر توام یک آدم معمولی باشی - منطقا باید بتونی انجامش بدی !
خلاصه این که سعی میکنم یه راه منطقی برای دلداری خودم و کنار گذاشتن ترس از انجام کارهایی که برام ترس‌ناک به نظر میرسند داشته باشم. خوب برای من که جواب میده - مثلا همین دوسال پیش که میخواستم گواهی نامه بگیرم همین ترفند باعث شد که ترس از امتحان و افسر و ... کنار بگذارم و گواهی نامه بگیرم.
توی کار هم همینطوره مثلا همین تعمیر گوشی که پست قبلی گفتم - وقتی آدم هایی رو دیدم که اصلا نمیدونستند الکترونیک چی هست و داشتند گوشی ها رو تعمیر می کردند اعتماد به نفس پیدا کردم و خودم دست به کار شدم :)

ولی خوب همیشه اینطور ها هم ساده نیست. گاهی پیش میآد که اخیرا هم بیشتر شده که دست به کاری میزنم که هیچ کسی قبلا انجامش نداده :/ نه این که توی ایران انجامش نداده باشند توی جهان انجامش ندادند ولی این خیلی قضیه رو هیجان انگیز میکنه و البته پر از استرس!
توی این شرایط هیچ تعریف مشخصی از نتیجه خوب وجود نداره باید تمام استانداردها و پارامتر ها رو خودت ایجاد کنی تو هستی که باید بگی چی خوبه و چی بده !  این یعنی پذیرش تمام مسئولیت اتفاق هایی که در اثر تصمیمت ممکنه بیفته.
یکی از این اولین بارها حدود ۴ سال پیش اتفاق افتاد، دوسال طول کشید تا نتیجه گرفته بشه راه های خیلی زیادی رو برای دستیابی به جواب مناسب صرف کردم تهش شد یه مقاله علمی (سر انجام اغلب پروژه هایی که توی ایران هندل میشن)!!!
دومیش دو ماه پیش اتفاق افتاد، دو ماهه که درگیرشم و نمیدونم آخرش چیزی از آب در میآد یا نه - اصلا میشه یا نمیشه ، خوبه گاهی آدم فقط بدونه کارایی که میکنه جواب میده یا نه ! همین دانستن شدن یا نشدن میتونه خیلی چیز ها رو مشخص کنه !(حداقل میشه دید توی خارج سر انجام این مدل پروژه ها چی میشه)
۹۹/۰۵/۰۹ ۹ نظر ۸
یک آشنا