نقل روزگار ما

گویند ۲۰۰ نفر را سه نفر سرباز لاغر اندام به اسارت گرفته و به صف کرده و می‌بردند.

تعدادی نظاره‌گر بر این جماعت اسیر می‌خندیدند و می‌گفتند:  "ای بیچاره‌ها چگونه است این سه نفر نحیف برشما چنین چیره گشته و این چنین خوار شدید؟"

یکی جهاندیده درمیان آنان فریاد زد 

که ای مردم بر ما نخندید که آن سه نفر با هم هستند و ما دویست نفر تنها ...


#دهخدا / امثال و حکم

۹۸/۰۳/۲۴ ۲ نظر ۹
یک آشنا

Not Safe

رفتم سفر ... برگشتم از سفر 

تمام کارها آن طور بر سرم هوار شد که خدا میداند ؛ اینقدر حجم کارها زیاد است که نمی دانم از کجا شروع کنم ...

ولی همیشه این وسط مسط ها چیزی برای دلخوشی پیدا می شود چیزی که مثل کنه بجسبد به افکارت ! قبلا گفتم که دنیای دیجتال اصلا جای امنی نیست ؛ اصلا امنیت در دیجیتالیسم امروزی معنی نمی دهد ؛ مخصوصا وقتی در جهان دوم به بعد زندگی کنی ؛ این مسخره بازی های که اسمش را امنیت می گذاریم ؛ خنده دار است ! هرچه بیشتر بدانی بیشتر نگران می شوی ؛ 

همش از یه ایده شروع شد و بعد از 3 روز کار تفریحی نتیجه حاصل شد و دسترسی به شبکه هدف اتفاق افتاد ؛ خوب این دسترسی گرفتن خیلی پیچیده نبود در مقابل کارهایی که قبلا انجام داده بودم ولی این بار یه فرق اساسی وجود داره ؛ با کنترل کردن 8 درصد از این شبکه میشه درآمد معادل روزانه نزدیک به 10 دلار داشت ! البته این شبکه یه شبکه خیلی خیلی کوچیکه که شبکه های خیلی بزرگتری هم موجوده تنها برای تست سراغ یه شبکه کوچک رفتم :/

و بعد از 4 روز میشه گفت 35 دلار درامد داشتم ! خوب این درآمد صرف کارهای خیریه خواهد شد ؛ چون هنوز رنگ کلاه رو انتخاب نکردم خخخ! 

+ بله جهان آنطور که فکر میکنید دارای امنیت نیست !

+ وارد فاز دوم شدم ؛ نوشتن ویروسی که توی این شبکه خودش رو تکثیر کنه به وقت ....

۹۸/۰۳/۱۸ ۹ نظر ۶
یک آشنا

Wake Up



دنیای واقعی ؛ جایی است که دوست نداریم توش زندگی کنیم ! و تمام عمر سعی می‌کنیم ازش فرار کنیم

دنیایی که توش زندگی می‌کنیم تنها یک توهم فانتزی از واقعیتی است که دوست داریم !

#یک_آشنا

#matrix



۹۸/۰۲/۳۱ ۱۱ نظر ۸
یک آشنا

یه نخ هم به من بده


- تا قبل از این که از ایران بری ؛ سیگار نمی کشیدی 

   نمیشد آن آدم ده سال پیش را در نگاهش پیدا کرد ؛ رد نگاه خسته اش در دود سیگار گم می‌شد ؛

+ الان هم نمی کشم ! فقط گاهی دلم برای هوای تهران تنگ می شود ؛ هوای لعنتی اینجا زیادی تمیزه ؛ ما ...

- اوهوم می فهمم ؛ ما اونقدر ها هم آدم های فراموش کاری نیستیم.

   حرفش رو کامل میکنم و فکر میکنم ده سال تنهایی چه کارهایی که با آدم ها نمی کند

+ تو چی فکر میکنی چقدر دووم بیاری ! 

- من ! هیچی ؛ یه نخ هم به من بده .


#یک_ماجرای_واقعی



۹۸/۰۲/۱۴ ۱۱ نظر ۷
یک آشنا

همیشه ناراضی

لنز آبی میذاره اونی که چشماش سیاهه و لنز سیاه میذاره اونی چشمش آبیه ، بلوند میکنه اونی که موهاش سیاهه و سیاه میکنی اونی که موهاش بلونده...
این سیکل بی انتهاست ، کی قراره همون که هستیم رو بپذیریم !
۹۸/۰۲/۱۲ ۴ نظر ۱۱
یک آشنا

فقدان مغز !

یارو اومده تو اینستاگرام ؛ زیر پست یکی از مسئولین کامنت گذاشته ما خواستار فیلترینگ اینستاگرام هستیم چرا که شده محل فحشا ! 

کاری ندارم که چقدر احماقانه است این حرف ؛ اصلا کاری ندارم که فیلترینگ تا هم الان نا موفق بوده و تنها دست آوردش شده نصب ده مدل فیلتر شکن روی گوشی بچه های ده دوازه ساله ! 

تنها چیزی که داغونم میکنه اینه که این آدم و امثالهم با این مغز مریض و بی بصیرت میشن مسئول یه جایی که برای عده ای تصمیم بگیرن ؛ همینه که گند خورده به همه چیز ؛ نه باوری مونده برای کسی و نه دینی ! 

+ این عمر ماست که گندش می کشید 

۹۸/۰۲/۰۹ ۹ نظر ۶
یک آشنا

حق الناس حق شماست نه ما !

امشب پیدا کردن جایی که چایی - شربت - کیک و ... بده اصلا کار سختی نیست 
کافیه ویز (یا هر مسیریاب آنلاین دیگه ) رو باز کنید و ببینید کجا ترافیکه ! 
همونجا دارن نذری میدن ! به همین سادگی ! 
میدونید این کار مثلا خیر خواهانه ( خود خواهانه بیشتر) چقدر وقت و انرژی از مردم می‌گیره ؟ امروز مسیر 20 دقیقه ای رو 2 ساعت تو راه بدم ؛ کیه مسئول یک ساعت و چهل دقیقه وقت تلف شده من ! 
بله ما حقی نداریم حق و الناس مال شماست که هیچ کسی نمیآد حتی تذکر بده ؛ 

+ این جور نذر کن هم مشکل شرعی داره به نظرم ؛ هم مشکل روانی داره ؛ هم مشکل بهداشتی داره ؛ هم حادثه سازه و .... پس چرا حرام نیست 
++ دقیقا پلیس راهور چکارس ؛ تماشاگر ؟
+++ اتوبوس واحد رو نگه داشته راننده برای یک لیوان شربت آبلیمو :/ ؛ هر ساله همین آشه و همین کاسه
۹۸/۰۱/۳۱ ۱۱ نظر ۸
یک آشنا

Hey Google what are you doing :|


حتی مشاهده شده گوگل بهتر از خودمون ما رو میشناسه ! :|

۹۷/۱۲/۲۶ ۷ نظر ۴
یک آشنا

به مناسبت روز زن

حالا هی بگین تو این مملکت زن ها آزادی ندارن ، دقیقا الان رکورد دار اختلاس کشور زنه با اختلاف حداقل ۳ برابری از رقیب مردش !
+ بیداد میکنه آزادی، فقط ما بی بهره ایم ازش انگار
۹۷/۱۲/۱۸ ۵ نظر ۹
یک آشنا

نامه های ورتر جوان

قبلا کتاب رنج های ورتر جوان رو معرفی کردم ؛ دوباره داشتم میخونیدمش :)


 «این مردم چیزی نیست که در یکدیگر نبینند و خرابش نکنند؛ سلامتی، خوش‌نامی، دوستی، آسایش! و دلیل عمدهٔ آن‌هم بلاهت است و کج‌فهمی و تنگ‌نظری. چون که وقتی پای حرفشان می‌نشینی، به‌راستی هیچ منظور بدی نداشته‌اند. گاهی‌وقت‌ها دلم می‌خواهد به پایشان بیفتم و تمنا کنم این‌قدر دیوانه‌وار توی دل و رودهٔ هم نکاوند.»


«سکوت را بر گفتن از آنچه قاطبهٔ مردم درباره‌اش دید و دانشی به‌مراتب کمتر از من دارند ترجیح می‌دهم.»


«خل اند که نمی‌بینند جا و مقام خیلی هم تعیین کننده نیست، و اویی که در صدر می‌نشیند، اغلب اوقات نقش اول را ندارد، چه بسا شاه که وزیرش، و چه بسیار وزیر که منشی اش او را اداره می‌کند! پس صدر نشینی حق کیست؟»


«هیچ نه انگار صدبار تصمیم گرفته ام به گردنش بیاویزم ! خدا میداند چه دردی دارد این همه دلفریبی را دسترس ببینی و دستت بسته باشد؛ آن هم جایی که دست یازیدن طبیعی ترین کشش بشری است. مگر بچه ها به هوای هر آنچه دلشان طلبید؛ دست دراز نمی کنند ؟ ... و من !»


«من همه چیز دارم ؛ ولی دوری او این‌همه را زایل می‌کند. من همه‌چیز دارم، ولی بی وجود او این همه هیچ می شود.»


«تو خودت می دانی که من برای دین احترام قائلم، و حس ودلم با من می‌گوید که دین برای برخی از پای افتادگان تکیه‌گاه است و برای برخی دل سوختگان طراوت جان؛ ولی آیا می‌تواند و حتماً لازم است که برای هر انسانی همین نقش را داشته باشد. با یک نگاه به این دنیای بزرگ هزاران نفر را خواهی یافت که دین برایشان چنین نقشی ندارد؛ و چه بخوانند در گوششان و چه نخوانند، چنین نقشی نخواهد داشت. در آن صورت چه حاجت که برای من این طور باشد؟ آیا پسر خدا خود نمی‌گوید تنها آنانی به ندایش لبیک خواهند گفت که خداوند به او بخشیده باشدشان؟ و حال اگر خدا مرا به او نداده باشد، چه؟ اگر خداوند، آن‌طور که دل من گواهی می‌دهد، مرا برای خودش نگاه داشته باشد، چه؟ - خواهش می‌کنم این حرف‌ها را کج تعبیر نکنی و در این دو کلمهٔ معصومانه دنبال طعن و تمسخر نگردی…»


«همهٔ بزرگان و آموزگاران و مربیان برآنند که بچه خودش نمی‌داند چرا می‌خواهد؛ ولی این که بزرگ‌ترها هم مثل بچه در دامان زمین تاتی می‌کنند و مثل بچه نمی‌دانند از کجا آمده‌اند و به کجا می‌روند، و در کار و کردارشان حتی آن هدف راستین و روشن بچه هم نیست و مثل بچه هم به حکومت با ابزار نان قندی و تو سری تن در می‌دهند، واقعیتی ست که بسا بسیاری نپذیرند، حالی که به گمان من این واقعیت روشنی روز را دارد!»


نامه های ورتر - یوهان ولفگانگ فون گوته


+ سفر نامه ام هی داره محو و محو تر میشه توی مغزم ؛ دوست دارم زودتر بنویستم تا قبل از این که کامل جزییاتش رو فراموش کنم ؛ اما دریغ از یک دقیقه وقت آزاد. همیشه آخر سالی همین آش و همین کاسه

۹۷/۱۲/۱۶ ۳ نظر ۷
یک آشنا