از اول ماه به صورت مستمر تا وقتی که پای کامپیوترم دارم از یوتوب یا فیلم می بینم یا مستند ، یا کلیپ ، هر فیلمی هم به نظرم خوب بوده ، دانلود کردم
وقتی که پای سیستم نیستم از اسپاتیفای دارم آنلاین موزیک گوش می کنم !
وب گردی هم به جای خودش ، آپدیت لینوکس و سیستم هام به جای خودش ، الان فقط 25 گیگ ترافیک مصرف کردم :|
هنوز 225 گیگ دیگه مونده ، نمی دونم چکارش کنم !
شما نظری ندارید ؟
+ شما از اون دسته اید که نتتون تمام میشد ؟ یادتونه یه زمانی دایال آپ بود ، فکر نمی کنم مصرفمون به 200 مگ هم می رسید !×
هزار و چهارصد و اندی سال پیش ، اعراب عقب افتاده دختران رو زنده به گور می کردند
تا این که خورشید اسلام طلوع کرد و این جهل و نادانی را نکوهش کرد
بعد از هزار و چهارصد و اندی سال ، اینجا ، توی ایران ، به اسم اسلام باز دارند دختران رو زنده به گور می کنند.
#دورباطل
+ درباره عکس نقل از صفحه مهدی یزدانی خرم:
محمود اسکویی عکاس این عکس است و عکس هایی چنین از خانواده اش. یک ویژه گی عجیب در تمام تصاویری که او برداشته وجود دارد و آن سیاه کردن تصویر همسرش است در عکس ها و این واقعیت سال ها بعد ظهور این شیشه ها به دست نوه اش آشکار شد که خودش قصه ی دیگری ست...حذف زن در عکس عجیب است و اجرای آن ویژه، او برای بودن مقابل دوربین دعوت شده، آمده و بعد سیاه...غیاب او کاملن بر تمام عناصر حاضر و روشن تصویر سایه انداخته و همین امر است که هویت او را بر تصویر کوبیده است...نمی شود از مرد آن روزگار، هرچند متجدد، دوربین دار و نوگرا توقع تفکری پیش روتر داشت، هرچند او در ابتدا این حضور را پذیرفته، همسرش را دعوت کرده و بعد در تردید میان سنت و عرف و تجدد به سمت اولی چرخیده و زن را سیاه کرده تا کسی او را نبیند
+
وضعیتی که این زن دچارش شده در عکس در نگاهی دقیق تر بسیار چندسویه است... ناپیدا اما پیدا، حفره ای سیاه در قلب یک تاریخ... حفره ای که بافت زمان مرده ی عکس را می شکافد و اتفاقن پیش می رود و راهرویی می شود برای رسیدن به زمانه ی ما!... سیاه شدن هیبت و هیات او در گوشه ی تصویر به نحوی جان اش را دوچندان کرده است... من از دل این حفره به آن سوی زمان می نگرم و بی هیچ بیان شعاری و هشتگ خوری درمی یابم که چگونه می شود تاریخ مونث را در این فرایند بازبینی کرد و دید
هر حرفی که بزنی ،آخرش تهش اینه که از خدات باشه توی ایرانی ، امیتنی که اینجا هست ، هیچ کجا نیست ! ، کشورهای اروپایی رو ببین ، هی عملیات انتحاری میشه توشون ! اون که اروپاست ، باقیه جهان هم دست کمی ندارن توی بی امنیتی ! و مدام یک سواله که توی ذهنم تداعی میشه ، مرز امنیت و آزادی کجاست ؟ تا کجای امنیت معنی میده وقتی ورود میشه به حریم شخصی !
خوب البته راست میگه دمشون گرم، ما امنیت داریم ، ولی نه همه امنیت رو بلکه بخشی از امنیت رو داریم ! اگه توسط افراد خودفروخته تررور نمی شم ولی با خودرو های داخلی که میشم ؟ ، با جاده های داخلی که میشیم ، با سیستم هواپیمایی که میشیم ، با آلودگی ریزگرد ها ؛ نه نه ببخشید گرد و غبار(جدیدا مشکل رو حل کردن و اسمش رو گذاشتن گرد و غبار) که مبشبم ؛ حالا فرض کن زنده بمونی و به این شکل کشته نشی، بازم امنیت داری !
امنیت داریم وقتی آگهی استخدامی میدی و از 15 رزومه ارسالی ، 4 تاش ؛ دو برابر سن خودت رو دارن و اصلا بازنشسته فلان جا هستن ولی باز دنبال کار می گردن چون دخل ها هیچ ربطی به خرج ها ندارد.
یک عمر کار کردی و خورده پس اندازی که تو بانک داری ، یک شبه نصف میشه :| ، نه این که بخوام بگم کاری به اختلاس دارم نه ، منظورم گران شدن دلاره ، عملا سرمایه ماست که داره بی ارزش میشه نه این که دلار گرون میشه !
چقدر باید بی ارزش باشیم ، که یکی اون ور اقیانوس آرام یه حرفی بزنه ، ما فقیر تر بشیم ، بعد طرف برگرده بگه من به فکر شمام(ملت ایران) :|
میگن حمایت از تولید داخل ، ولی دوست عزیز ، بدون مواد اولیه داری از چی حمایت میکنی ؟ کدوم تولید داخلی مستقل وجود داره ؟ ، من الان نه می تونم نفروشم نه می تونم بفروشم :/
اگه بفروشم که بعد باید دو برابرش رو بدم مواد اولیه تهیه کنم تازه با این وضعی که گمراکت رو بستید و هیچ کالایی رو اجازه ترخیص نمی دید؛ اگرم نفروشم حقوق رو از کجا باید بپردازم ؟!
اون اندک تولید داخلی که وجود داشت رو هم دارید از ریشه میزنید :( ، بعد حمایت بکنید از کالای داخلی !
لعنتی آمریکا برجام رو بی جام کرد ، یوان چین چرا دوبرابر شد پس ؟ ، یعنی چین و آمریکا دستشون تو دست همه ؟
نمی دونم دیگه ، خسته شدم
از این همه بودن خسته شدم
خوب حتما از مسابقه شیطنت یک آشنا آگاه هستید دیگه ! ، بیشتر توضیح نمیدم ، آقا یه شرکت کننده پیدا شده که مرز های شیطنت رو جابجا کرده ، بله شرکت کننده هشتم رفیعه جان ، حالا برای این که بتونم همچنان توی اوج بمونم ، مجبور آخرین خاطره دوره دبیرستانم رو تعریف کنم ، یعنی شیطنتی که باعث شد یک هفته از مدرسه اخراج بشم ، و بر خلاف دیگر رویداد ها دیگه اتفاق ناخواسته نبود و اتفاقا کلی برنامه ریزی پشتش بود.
همونطور که حدس می زنید ، خاطره مربوط به دوران پیش دانشگاه است (دوره ما بهش میگفتن پیش دانشگاهی الان رو نمی دونم ظاهرا قرار بود برش دارن ) خوب این دوره ما به یک آزادی عمل زیادی رسیده بودیم و به دلیل خاک بر سر بودن (شاگرد اول) برو بیایی داشتیم توی دفتر و هی با این معلم هی با اون معلم تو دفتر حرف میزدیم . دم کنکوری هم بودیم کسی زیاد کاری باهامون نداشت ، سه تا بودیم ، معروف به مثلث برمودا
به نظرم اگه قرار باشه به آدم انگ درس خون بودن بخوره بهتره که پخمه نباشه چون دیگه خیلی ضایع و زشت میشه ، برای همین سه نفری عملا کل کلاس رو اداره می کردیم .
به عنوان نمونه مسئولیت لغو امتحانات کلاسی (ظاهرا الان بهش میگن کوییز) توی درس های ریاضی ، هندسه ، جبر ، فیزیک ، یه درس دیگه هم بود که الان یادم نیست با من بود. عملیات اینطور بود که اول دبیر/معلم مربوطه میگفت خوب بچه ها خوندنین دیگه ، همین کافی بود که من پاشم و انچنان سوال های یک پا در هوا از معلم/دیبر بیچاره بپرسم نصف بیشتر زنگ طی بشه و کلا بی خیال امتحان بشن :)
البته همراهی بچه های کلاس هم بود ، یادم میاد توی این بحث ها اینقدر بحث بالا گرفت که من اثبات کردم قطر و وتر دایره با هم برابر هستن (البته زرنگی خاصی به خرج دادم و اینقدر معلم گیج شد که نتونست مچم رو بگیره) البته نه رو هوا اثبات کرده باشم ها ، با فرمول و عدد و معادلات ولی خوب به جای اشتباهی تکیه کرده بودم که معلم متوجه اش نبود ، در اخر موی کنان معلم از کلاس خارج شد
یکی دیگه از اضلاع مثلث مسئول امتحانات دینی و قرآن و از این دست بود و دیگری هم ادبیات.
به درجه ای از عرفان رسیده بودیم که اخر کلاس می نشستیم و معلم ها هم راضی بودند از این وضع !
ماجرا از جایی شروع شد که کرم جشنواره خوارزمی به تنمون افتاد ، دانشگاه بدون کنکور ، خواب رو از چشمامون گرفته بود ، هر ضلع از این مثلث اشتیاق وصف ناپذیری برای صعود به این قله داشت ، برای همین هر یک به عنوانی شروع کرد در زمینه تخصص خودش به شرکت در مسابقه :/
من که یه دستگاه الکترونیکی درست میکردم مثلا ، اون یکی (ضلع سمت راست) تاثیر مدرنیسم و پست مدرن را در ادبیات معاصر مقاله می کرد و این یکی هم (ضلع سمت چپ) خودشو کرده بود وبال گردنمون و مثلا مدیریت میکرد ، البته الانم مدیریت میکنه بعد از این همه سال ، خوب وقت کم بود و کار زیاد زنگ های اخر و می پیچوندیم و از در و دیوار فرار میکردیم می رفتیم دنبال کارا.
پنج شش هفته کارمون این بود و کسی شکش نمی برد اینقدری که تاثیر ما زیاد بود توی مدرسه همه از نبودمون خوشحال بودن ، تا این که یه روز موقع فرار لو رفتیم :/
فکر کن اون یکی پای دیوار خارج از مدرسه واستاده من رو دیوار ، این یکی هم این ور دیوار داد میزنه د زود باش ، مدیر مدرسه هم بیاد پای دیوار ماشینش رو پارک کنه :| ، یعنی ضایع تر از من نبود که رو دیوار آویزون بودم و اون دوتام فرار !
خلاصش این شد که ده دقیقه بعد سه تایی تو دفتر بودیم و تلفن داشت زنگ میزد به خونه هامون ، خدا رو شکر کسی خونه ما نبود :دی ، از فردا ناظم و مدیر سایه به سایه دنبال ما بودن و کوچکترین حرکت ما مساوی بود با توبیخ ، خوب ما هم اصلا این رفتار رو بر نمی تابیدیم و به شدت بهمون برخورده بود. یه معلم داشتیم که معلم ریاضی گسسته و جبر بود ، از راه دوری می اومد که برامون تدریس کنه ، طبق نقشه ای جانانه ، بچه های کلاس رو به جونش انداختیم(داستانش طولانیه) طوری که قهر کرد و رفت و دیگه نیومد سر کلاس ، مدیر هم ناچار شد وسط سال دنبال معلم بگرده و حواسش از ما پرت شده بود، و ما باز این بار با احتباط بیشتر فرار می کردیم.
حالا فکر نکنید فرار می کردیم میرفتیم ول گردی تو خیابون ها نه ، میرفتیم کتابخونه عمومی دنبال منابع و مطلب و کوفت و زهرمار ، ولی خوب دیگه اسمش فراره دیگه ! تقریبا ایده های اولیه کامل شده بود و معلم جدید هم اصلا خوب درس نمی داد ، اونم درس هایی که بچه ها در حالت عادی با معلم خوب هیچی حالیشون نمیشه ، با این معلم که دیگه جای خودش رو داشت ! امتحانای اول ، برای این درس و یه درس دیگه ظاهرا سراسری شد و همه دستشون توی سرشون بود و مدیر هم می فهمید از کلاس هیچی قبولی نخواهد داد با این اوضاع :/
معامله کردیم ، بله دقیقا اینقدر برش داشتیم که معامله کردیم ، ما گفتیم با کلاس کار می کنیم ، همه قبول بشن ، شمام کار به کار ما نداشته باش O_o ، قبول کرد خخخ ، کی حوصله درس خوندن داشت ، گفتیم بچه ها میخوایم تقلب کنیم ، همه هم که از خدا خواسته ، پایه اساسی ، کتاب رو دو بخش کردیم ، نصف من ، نصف اون یکی ، این یکی هم مدیریت کنه خخخخ ، تقلب ننوشتیم ، درس خونیدم ما دوتا ، قرار بود تقلب برسونیم ، رفتیم جلسه امتحان ، دو ردیف صندلی بود رفتیم اخر نشستیم و سوالا رو دادن ، با شروع امتحان تیم جلویی معلم و مراقب ها رو سرگرم کرده بود ، مام مثل مرغ پر کنده اون پست جوابا رو می نوشتیم و دست به دست می کردیم ، وسط امتحان بود که دیدم پاسخنامه من نیست :| ، یعنی کجا رفته :/ ، همه پاسخنامه ها هم مهر داشت و نمیشد برگه معمولی داد :| ، یادم میاد ده تا برگه پاسخ نامه اومده بود زیر دستم ، یعنی تو بازه زمانی کوتاهی ده تا پاسخ نامه دستم بود بعد که همه پاسخ نامه ها رو دادم ، پاسخ نامه من نبود ، دیگه نوبت ما بود که معلم و مراقب رو سرگرم کنیم تا جلویی ها جواب ها رو بنویسند :/
چاره ای نبود ، شروع کردیم سوال پرسیدن ، به این امید که برگه من پیدا بشه ، ده دقیقه مونده به امتحان برگه من جلوترین صندلی پیدا شده بود ، داشتن می نوشتن از روش ، برگه دست من نبود ، خاک به سرم بود یعنی اگه لو میرفیم
همین که گفت وقت تمام برگه ها بالا ، بلند شدم و به صورت خود جوش شروع کردم برکه ها رو از اخر جمع کردن که یعنی میخوام کمک کنم ، چهار تا برگه رو گرفته بودم که مراقب صداش در اومد شما نه ، اومد و برگه ها رو گرفت ، خوب بخیر گذشته بود ، فکر کرد برگه ی منم تو اوناست :/
همه قبول شدن ، همه تقریبا یه نمره گرفته بودن ، به جز اونایی که فرصت نکرده بودن جواب کامل کپی کنن ، یعنی این پیروز مندانه ترین عملیات تقلب رسانی کل تاریخ است، این طور هماهنگ ، اینطور اصولی خخخخخ
اما لو رفتم؟! ، از اونجایی که دوتا پاسخ نامه یک آشنا وجود داشت و یکی هم پاسخ نامه نداشت ، احمق از استرس حتی اسم منم ورداشته بود نوشته بود تو پاسخ نامه :| ، البته شباهت جواب ها و نمره ها هم که دیگه گفتن نداره ؛ میشه گفت خیت شدیم ، ضایع ، زشت ، خجالت زده ، اصلا داغون شدم ، سر صبحگاه که همه رو به صف می کردن ، منو به عنوان الگوی ناشایست معرفی کردن :( ، بد جوری خجالت زدم کردن ، یعنی تلافی کردن !
آشنا موجودی نیست که اینطور تحقیر بشه و ساکت بمونه ، انتقامی سخت در راه بود ، یه چیزی تو مایه های هایزنبرگ(والتر وایت) بریکن بد :| ، با مشاوره مثلث برمودا ، قرار شد ، شیشه های دفتر رو بشکنیم خخخ (شرارت رو ببین شما ) از این ترقه های کبریتی اومده بود بهش می گفتن سیگارت ، زرد رنگ بود ، یه مدل خفن تر داشت سبز بود ، بزرگتر بود و خیلی قویتر بود ، اون یکی قرار شد داداشش بره سه چهار تا بخره ، منم کار برقیش رو میکردم ، این یکی هم مدیریت میکرد :| ،
نقشه از این قرار بود که لیوان فلزی (استیل کوچیکا) رو بذاریم رو ترقه ، وقتی که ترقه ترکید گاز آزاد شده لیوان رو پرت کنه ، قبلا تست کردیم تا حدود ده متر پرت میکرد بالا لیوان رو ، سه تا چالش داشتیم ،
خوب همونطور که میدونید ، یک آشنا مسابقه خاطر نویسی برگزار کرده ، اگر از جزییاتش خبر نداری مطلب "یک آشنا برگزار می کند (مسابقات شیطنت)" رو مطالعه کنید و شمام حتما شرکت کنید.
بله میدونم ، یک آشنا خودمم ، برای این که یخ دوستان باز بشه خودم یه خاطره رو میکنم ، ولی پر واضحه که این خاطره من توی مسابقه شرکت داده نمی شه که فکر نکنید خودم با خودم تبانی کردم ، بریم سر وقت خاطره
امروز روز معلمه ، یاد دوران دبیرستان افتادم که چه بلاهایی سر معلمین و دبیرهامون نمی آوردیم ، البته من خیلی مظلوم بودم (اشاره یه پست کشتن دبیر فیزیک یا کشتن دبیر شیمی ! یا باقی دبیرها که هنوز ننوشتم)
اول این که روز معلم رو تبریک میگم به همه معلم ها و دبیر ها و اساتید محترم !
داشتم فکر میکردم مسابقه ای برگزار کنم که علاوه بر مهیج بودن به دبیران آینده و حال حاضر بیان کمک کنه ! که دیگه قربانی رفتار های شیطنت آمیز دانش آموزان نباشند :دی
پس مسابقه خاطر نویسی برگزار میکنیم به این صورت که :
از همون اول هم تلگرام خوب نبود؛ وقتی که دید استقبال خوبی داره ازش میشه ، شروع کرد به کار کردن روی قابلیت های جدید ، و واقعا میتونم بگم نو آوری های خیلی خوبی هم ارائه کرد ، تا الان که تقریبا کمتر کسی رو میشه پیدا کرد که اسم تلگرام نشنیده باشه !
البته مشخصه همون اول هم روی بحث امنیت به خوبی کار کرده بودند، البته بگذریم از گندی که توی نرم افزار دیسکتاب زده بود و کد تایید هویت رو هم لاگ می گرفت. می خوام بگم همچین تلگرام هم مقدس نیست و باگ داشته و داره و خواهد داشت. مساله اصلی وجود باگ نیست ، سورش هم باگ های خنده داری داره و داشته و خواهد داشت. اصل مساله جای دیگه ای است.
حالا بگذریم که چقدر تو سطح تفکر سازنده های این دو نرم افزار تفاوت وجود داره ، که فکر میکنم به خوبی هم مشهود باشه ، ولی اگر مشخص نیست ، بذارید یکی دو مورد رو بگم
خنده دار تر از این نیست که توی قرن 21 ، نرم افزاری که اطلاعات حساس کاربری رو تبادل میکنه از http استفاده کنه ، بله درسته سروش الان از https استفاده میکنه ، ولی در دی ماه 1396 که تلگرام بسته شد ، سروش از http استفاده می کرد، به شخصه وقتی http رو در آدرس پیام رسان سروش دیدم ، حتی وارد صفحه اش هم نشدم ، چه برسه که بخوام ازش استفاده هم بکنم ، و بسیار جای فکر داره که حتی الفبای امنیت توسط این پیام رسان نادیده گرفته شده ، الان چطور ادعای تامین امنیت رو داره ، حتی شک دارم چیزی از امنیت بدانند. بگذریم.
از دیگر شاهکار های تیم سروش ، استفاده از شماره تماس به عنوان شناسه یونیک در سطح API هست، این اتفاقات هست که میگم حتی نمی فهمند امنیت چیست ، در ضمن آقای میلاد نوری هکر کلاه سفید بود و نقص رو بهتون نشون داد ، هکر های کلاه سیاه باگ رو رو نمی کنن و ازش استفاده خواهند کرد. یعنی میخوام اشاره کنم ، خدا میدونه چقدر دیگه از این باگ های خوف انگیز خنده دار داره.
یکی دیگه از شاهکار های تیم سروش ، عدم پیش بینی ظرفیت مورد نیاز است ، وقتی که توی دی ماه تلگرام بسته شد و تقریبا 80 درصد افراد از فیلتر شکن استفاده می کردند ، 20 درصد درست کار همیشه همراه که رفتن سراغ سروش ، کلا سرویس سروش از دسترس خارج شد ، شاید این خنده دار نباشه ، و بشه گذاشت پای بی تجربگی ، اما اصلا قابل پذیرش نیست ماه ها بعد با خبر فیلتر شدن تلگرام دوباره سرویسشون بخواد از دسترس خارج بشه ! اینو دیگه خودتون تفسیر کنید...
خوب تلگرام از همون اول از MTProto برای رمز کردن پیام ها استفاده می کرد ، MTProto یه الگوریتم من در اوردی است که توسط برادر پاول درف طراحی شده و بر اساس AES و RES هست و جایزه میلیون دلاری برای شکستنش تعیین کردند ! خوب ظاهرا تا حالا کسی جایزه رو نبرده ، حالا یا کسی تلاشی نکرده یا جایزه کم تر از اون چیزی بوده که اطلاعات ارزشش رو دارن!
اما سروش چی ؟ ، هیچی حتی یه TLS ساده هم نداره ، یعنی به سادگی هرچه تمام تر هرکسی ترافیک شما رو شنود کنه ، چت های شما رو هم شنود میکنه !
ممکنه با خودتون بگید ، من که چیزی نمیگم و یا کاری نمی کنم که بخواد اطلاعاتم لو بره و ناراحت بشم ، خوب به شخصه با این تفکر خیلی مشکل دارم ، ولی فرض میکنم مشکل ندارم، اوکی ! ، اما آیا میدونید توی سروش می تونید تراکنش های مالی انجام بدید ؟ ، خوب حالا بازم این حرفو میزنید ؟ ، اگه یه روز صبح بهاری پیامکی دریافت کنید که حسابتون خالی شده بازم این حرف رو می زنید ؟!
خوب حالا فرض کنید چشممون رو همه اینا ببندیم و فرض کنیم سروش انتهای امنیت و سرعت ، اون موقع چی ، اون موقع میشه بهش اعتماد کرد ؟
خوب بذارید قبل از جواب به این سوال چند تا نکته رو مطرح کنم ! ، اول این پست رو یه نگاهی بندازید و در ضمن دی ماه 1396 ، نشون داد که هیچ مرزی برای برای ورود به حریم شخصی وجود نداره ، چطور؟
پیام های ارسالی از سوی تلگرام که کد احراز هویت رو ارسال می کرد توسط شرکت مخابرات ایران و ایرانسل و ... فیلتر شد ، یا وقتی خبر انتشار نسخه ای از تلگرام که فیلترینگ رو در روسیه دور میزد ، منتشر شد ، نسخه مذکور در گوگل پلی موجود بود ولی مارکت های ایرانی نسخه موجود روی سایتشون رو حتی دانگرید کردند!
امروز خبری خوندم در رابطه با این که اکانت ایمیل و تلگرام عده ای از جمعیت امام علی هک شده که ظاهرا ورود دو مرحله ای هم داشته اند ، خوب چطور ممکن است جز استفاده از رخته امنیتی SS7 که نیاز به تجهیزات بسیار گران قیمت دارد یا همکاری نهادی که پیامک ها رو رصد می کند ؟ - حالا قضاوت با خودتون اگر این اتفاق واقعا افتاده باشه ، کدوم راه طی شده ؟
الان میتونم با خیال راحت به سوال قبل جواب بدم و بگم ، خیییییر ، قابل اعتماد نیست ! ، نه این ذاتن نباشه ، ولی شرایط جوری هست که که نیست :|
تنها یک نامه از یک ارگان خاص کافیه که اطلاعات دیگه محرمانه نباشه یا باشه :/
این پست بود! گفتم یه مسابقه است ، شرکت کردم ، مساله رو برای خودم پیچیده کردم ، خوب ، اعلام کردند که بله ، برنده شدی :/
البته شک نداشتم که برنده میشم ، نمی دونم یه حسی در درونم بهم میگفت برنده میشی ، البته این اولین مسابقه ای نیست که برنده میشم ، معتقدم که هروقت کاری رو با علاقه انجام بدی و از انجامش لذت ببری ، حتما پیروز میشی ، حتی اگر باقیه اینطور فکر نکنن ، حالا اگر از این نگاه فلسفی بیایم بیرون ، باید بگم واقعا در درونم حسی بهم میگفت برنده میشم ، چراش رو نمی دونم ولی خوب میگفت دیگه
حالا خوبیشم اینجاست که دروغ هم نمی گفت ، واقعا برنده شدم ، بعد از ایمیل که دریافت کردم ، تماس تلفنی داشتم که یه سری سوال می پرسید ازم ؛ بنده خدا ها باورشون نمیشد که این چیزایی که فرستادم کار کنه :| ، ازم خواستن از نمونه ساخته شده ، فیلم بگیرم و بفرستم ، که فرستادن و پس فرداش تماس گرفتن که واقعا شگفت زده شدن وقتی توضیح دادم همه کار رو یک نفره انجام دادم ، خوب البته حق دارند ، اونها خیلی کار گروهی رو باور دارند و بهش ابمان دارند ولی برعکسش ما ، فقط کار انفرادی می کنیم
خلاصه کلی توضیح دادم که آره یک نفره برنامه اندروید و میکرو و طراحی سخت افزار و طراحی مکانیکش و ... رو انجام دادم و توضیح دادم توی ایران این کارهای عادیه ، همه ما عادت داریم کارهای مختلفی رو تنهایی و با اتکا به دانش خودمون انجام بدیم ! خلاصه که خیلی خوشحال شدم ، خیلی
ولی دو تا مساله است ، که باید برای تکمیل انجام بدم :| ، بد تر از همه تکمیل داکیومنت هست ، یعنی منفورتر از این کار نمی شناسم ، در واقع باید بشینم توضیح بدم که هر قسمت چطور کار میکنه ، چطور پیاده سازی شده ، چرا اینطور کد نوشتم ، چطور فلان شده چرا از این میکرو و برنامه استفاده شده ، چرا از فلان المان استفاده شده ، چرا لز اندروید استفاده شده ، چرا گوش خر درازه و.....
احتمالا اونایی که درگیر نوشتن داکیومنت شدن ، دقیقا می دونن دارم چی میگم !
شوربختی دوم ، دلاره ! ، حالا من چطور دلار های مسابقه رو به ریال تبدیل کنم ، حسابم کجا بوده ؟ اونم با این وضع دلاری کشور :| ، اینم با اون مقررارت اونوریا برای پرداخت :/
+ و نگارنده نفس عمیقی می کشد و به فکر فرو می رود
++ توضیح دادم توی ایران این کارهای عادیه ، همه ما عادت داریم کارهای مختلفی رو تنهایی و با اتکا به دانش خودمون انجام بدیم و برای همین هم هست که موفق نیستیم!
قرار نبود تلگرام اردیبهشت رو ببینه !
الان داره می بینه ، ولی قشنگ مشخصه شبکه رو دارن یه کارایی میکنن
شبکه همراه به شدت کند شده و حتی ترافیک داخل کشور هم خیلی محدود شده برای شبکه همراه (هم تهران هم چند تا شهر بزرگ رو رصد کردم)
اختلال زیادی هم دارم توی سیستم های Obfs می بینم که نشون میده دارن یه کارای خفنی می کنند
حالا ببین کی گفتم من :|
+ هیچ وقت اینطوری نبوده که بگن از امروز در دسترس نیست فلان سرویس ، اول می بندند بعد می آن میگن که آره ما بستیم ، پس این نشونه ها اصلا خوب نیست