هر سال مثل نمایش نامه ای می مونه که ما آن رو نوشته و اجرا و کارگردانی کرده ایم ، نمیشه بگی سال خوب یا بدی بود ، چون به هر حال هر اثری نقاط ضعف و قوت متفاوتی داره، اما برای من یک آشنا سالی بود پر از اتفاقات مهم ، سالی پر از تصمیمات تعیین کننده ، سالی سرشار از حوادث پند آموز و سالی پر از دوستان مهربان.
یک آشنا توی نمایش نامه خودش نقش های متفاوتی رو بازی کرد ، حوادث تکان دهنده ای تجربه می کنه ، با این حال سعی میکنه که تصمیمات درستی بگیره ، هر چند که گاهی اوضاع بر وقف مراد نیست !
اگر بخوام به نقش یک آشنا اشاره کنم و نقاط قوت اونو ببینم می تونم بگم بزرگترین موفقیت یک آشنا در این سال ، داشتن دوستانی صمیمی و عزیزی است که هرچند آنها را ندیده اما از صمیم قلب دوستشون داره. کسانی که مدادم در ذهنم مرورشان میکنم اسم های آشنایی که تداعی کننده احساس خوبی در من هستند. از این پس این واژه ها برایم بسیار شیرین هستند:
- شیراز {دو دوست خیلی خوب}
- مزرعه { اگه گندم باشه که دیگه چه بهتر}
- کلاغ { مترسکی عاشق که قلبی تبنده تر از انسان ها دارد}
- یلدا { دوستی صمیمی و شبی زیبا }
- درخت { دو دوست عزیز}
- سرو { اگه روان باشه که دیگه هیچی :) }
- پاتریک { دوسته بابه دیگه :) }
- ماهی { هر وقت به ماه نگاه میکنم خاطره دوستی است مهربان }
- ماه { و همان ماهی که چون ماه است }
- نقاشی{ هنرمندی چیره دست }
- قیر { همون هنرمند چیره دست }
- پلاک { شماره 7 ام دیگه }
- کبوتر { صداش :) }
- داندان { گل گاو زبان }
- خودم { علم الکترونیک ، خودش می دونه! 2 فروردینم ... }
- مثلثات { دقیقا مثل چهار دیواری ؛ عینک و سیبیل }
- سیب { سقراط ، بعدشم بقراط }
- دل { دو دوست عزیز }
- انار { خوشمزه است }
- چنگیز { حمله به .... }
- مهشید O_O