دیروز سفر بودم و بر خلاف میلم موفق به ارسال پست نشدم !
دیروز خیلی خسته کننده و دوست نداشتنی بود !! همیشه از شهر های شلوغ متنفرم !!
بگذریم ؛
امروز داشتم تاریخ رو نگاه می کردم ، متوجه شدم چه روز جالبی هست امروز ، خودتون دقت کنید ؛ 94/9/4 بله دیگه واقعا تاریخ امروز که جالبه!!
تو بلاگ اعترافات یک درخت نوشته من روی ابرها میخوابم، اگر تو باشی.. نوشته خیلی قشنگی داره که واقعا من رو به حس حال گذشته برد ،
آذر برام پره از خاطره های خوب ؛ خاطره های شاد و شیرین ، روزاهایی که آرام تو پارک قدم میزدم میان برگ های زرد درختان ، تو این روزاها که هوا سرد شده مردم کمتر پارک می آن و پارک یه جور خاصی ساکه و به جز صدای کلاغ ها که واقعا خوب با این حجم از زیبایی ترکیب میشه شنیده نمی شه!! یه حس خیلی خوبی به آدم می ده
با این فکرا تو خودم غرق می شم و آروز میکنم ای کاش بر میگشتم به آذر هفت سال پیش ، وقتی که اولین لبخند رو از تن سرد پارک چیدم !!!
لبخندی داغ که لحظه های زندگی رو برام شیرین کرد.
+ این نقاشی از afremov منو یاد هفت سال پیش مینداره
پسر غرق در فیسبوک ، پست می گذارد : "خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می گرددبه سلامتی هرچی پدره . ."
پستش توسط مهرداد ، ترنم ، ترانه ، پارسا و الهام لایک خورده و کامنت داشته ، ساعت 6 بعد ازظهر پدر به خانه بر می گردد :
+ کامران بابا ، یه لیوان آب بده دست بابا
- {با صدای نسبتا بلند} اَاَه - این باز اومد خونه ، خودت برو بخور
+ پدر ساکت و خسته به سمت یخچال می رود.
مادر از ساعت 5 که برای نماز بیدار شده ، دیگه نشده بخوابه ، داری کارای خونه رو انجام میده ، تازه از خرید برگشته و شروع میکنه به نظافت خانه
آهو داره با گوشی تو لاین پست میزاره که : " مادر ها فرشته اند ... و سیصد و شصت و پنج روز سال ، روز فرشته هاست؛" ، این پست آهو صدها لایک دریافت می کنید. مادر با جارو وارد اتاق آهو می شود ؛
- {با صدای نسبتا بلند} چند بار گفتم قبل از اینکه بیای تو اتاقم در بزن!!
+ الان تمام میشه آهو جان ، پاشو یه چیزی بردار بخور
- نمیخوام ، صدای اینم خفش کن
مادر با جارو رو خاموش می کنه و از اتاق خارج میشه تا با برای آهو میوه بیاره
به جای اینکه سعی کنیم در دنیای مجازی آدم بهتری باشیم ، سعی کنیم در برخورد با آدم های واقعی زندگیمان مهربان تر باشیم.
یک آشنا
امروز آذر هم شروع شد و آبان با تمام بی قراری ها و نگرانی هاش تمام شد.
آبان ماه خوبی بود ، ماه دل تنگی ، ماه استرس و کار ، با تمام این پیچیدگی ها اما ، آبان رو دوست دارم نه به اندازه آذر ، آخرین ماه دوست داشتنی پاییز
امروز روز 247ام سال هست - یعنی اولین روز آذر
آذر رو آهنگ پاییز سال بعد از رستاک شروع کردم که میگه
دنیای ما اندازه هم نیست
من خیلی وقته ساکتم سردم
وقتی که میرم تو خودم شاید
پاییز سال بعد برگردم...
و شاید امسال همون پاییز سال بعد باشه!
آذرتون پر از لحظه های شاد و سرد