پ.د: در مورد غلط های تایپی باید بگم که چون با موبایل تایپ میکنم ، یع مقدار ویرایش سخته پس بی خیالش میشم و میدونم که میتونید حدس بزنید منظورم از جمله چی بوده.
تا اونجا پیش رفته بودیم که از جزیره خارگ به سمت بوشهر حرکت کردیم ، حدود ساعت ۴ بود که بوشهر رسیدم ضعف شدیدی داشتم و خیلی هم خسته بودم اما باید هرچه سریعتر به سمت سیراف حرکت میکردم از تاکسی هایی که دم اسکله منتظر بودند پرسیدم از کجا میشه غذای دریایی خوب خورد ، رستوران قوام رو معرفی کردند اما توضیح دادم که رستوران لوکس منظوذم نیست یه رستوران معمولی باشه بهتره حتی این شد که جایی رومعرفی کرد ، گفت برو رستوران بره سفید ، ده دقیه پیاده رویه :/ ، پیاده راه افتادم ، بعد از حدود ده دقیقه که نه ۱۵ دقیقه رستوران رو دیدم ، رفتم داخل و منو رو نگاه کردم ، قلیه ماهی با ماهی دوقرمی داشت و شوریده ! هیچ کدوم از ماهی ها رو نمیشناختم ، پرسیدم کدوم بهتره ، گفت شوریده این شد که قلیه ماهی با شوریده سفارش دادم ! دست و صورتم رو شستم و پشت میز نشسته بودم که حدود ۳۰ نفر آدم اومدند داخل و غذا سفارش دادند ، ظاهرا از ارومیه راه افتاده بودند ! اونم با اتوبوس ، ۲۴ ساعت توی راه بودند تا برسند ، مقصدشون رو پرسیدم ، جوابشون تکان دهنده بود "مارو" ! منم دارم میرم مارو ، قبلا گفته بودم که جزیره مارو شلوغ شده ولی اصلا فکر نمیکردم انطور که بخوان توش تور بذارن !
تاریخ سفرشون رو پرسیدم و خوشحال شدم از این که تاریخشون با تاریخ حظور من یکی نیست ، خیلی امید دارم که توی تاریخ حظورم جزیره خالی باشه و هیچ کسی توش نباشه
از رستوران که اومدم بیرون ، پرسون پرسون سراغ میگرفتم که چطگر باید برم سیراف ، جالبه که اولین ماشین گفت خودم میبرم و قبول کردم و متاسفانه نمیدونست از کجا باید بره ، خودم با ویز مسیر یابی کردم ، و جالب تر از همه اینه که تا ۵ کیلومتر مانده به سیراف هیچ تابلویی نیست که روز زده باشه به سمت سیراف :/ چرا واقعا ؟ تا آخرین لحظه که داشتم دلسرد میشدم فکر میکردم که راه رو اشتباه اومدم !
توی مسیر سیراف از فاز ۱۴ عسلویه گذشتم ، توی شب دقیقا مثل فیلم های فضایی بود حال و هواش و چراغاش توی شب ، نشد عکس واضح بگیرم ولی شما دقیقا فیلم های آخر زمانی رو فرض کن که همه مردم توی یه شهر ممع شدن ، اون شهر چه شکلیه ؟ عسلویه توی شب همون شکلی است!
بعد از حدود ۲۴۰ از بوشهر به سیراف رسیدم ولی از چیزی که داشتم میدیدم کاملا متعجب شده بودم ، این همه آدم اینجا چکار میکنند ،از کجا اومدند ؟ ، اینقدر شلوغ بود که فکر میکردی اومدی مرکز شهر تهران ! اغلب هم از شیراز اومده بودند ، بعد از سوال جواب مشخص شد سیراف برای شیرازی ها مثل شمال برای تهرانی هاست ، هم به لحاظ مسافت هم این که دریا داره
واقعا ساحل سیراف زیبا بود ولی خوب جای موندن نبود ! ، شب رو یه سوییت گرفتم که دوش بگریم و لباس هام رو بشورم
صبح هم که شد به سمت نایبند راه افتادم ، اول قصد داشتم برم بنود برای اقامت و کمپ که تاکسی گفت اونجا مزاحم زیاد هست و شاید درست نباشه که شب اونجا بمونم و خلیج نایبند رو پیشنهاد داد ، نایبند که رسیدم وضعش کمی بهتر از سیراف بود ، همه جا شلوغ بود !کلی ماشین از شهر های دیگه توی خلیج واستاده بودن ، ولی چاره چیه ، مجبورم شب رو همینجا بمونم تا صبح بشه که برم مارو.
اما ساحل نایبند واقعا دیدنی است ، نایبند جایی است که کوه به دریا میرسه ، یه ترکیبی که تا حالا مثلش رو ندیده بودم ، شن های سفید ، عمق کم آب که تا حدود یک کیلومتر ادامه داره ، این ساحل بسیار زیبا رو مثل سواحل جزایر قناری میکنه حتی بهتر از اون
بعد از حدود ۵۰۰ که جلو برید توی آب ، مرجان ها شروع میشن و به سادگی میتونید از بالای آب حرکت ماهی ها رو بین سخره های مرجانی ببنید ، آب اینقدر تمیزه که در عمشق یک متری به خوبی کف افیانوس مشخصه و همه اینا بخاطر حضور مرجان ها توی خلیج هست.
هرچقدر سعی میکنم زیبایی این خلیج رو تصویر کنم موفق نیستم ، فکر کنید از بالای یه کوه ، دارید کف اقیانوس رو تماشا میکنید. وصف ناشدنی است حسی که بهتون منتقل میشه
انشالله فردا حرکت به سوی مارو به امید این که شلوغ نباشه