فرض کنید گربهای در جعبهای دربسته زندانی است. در این جعبه یک شیشه گاز سیانور، یک چکش، یک حسگر پرتوزا و یک منبع پرتوزا نیز وجود دارد. ذرات پرتوزا به صورت نامنظم تابش میکنند و به همین دلیل برای آنها نیمه عمر در نظر میگیرند.
حال فرض کنید حسگر و چکش طوری تنظیم شده باشند که در صورت تابش موج پرتوزا بین ساعت ۱۲ و ۱۲:۰۱، چکش شیشه حاوی گاز را شکسته و گربه بمیرد. اگر در ساعت ۱۲:۰۱ در جعبه را باز کنید چه خواهید دید؟
اگر از طریق فرمول نیمه عمر منبع، احتمال تابش بین ساعت ۱۲ و ۱۲:۰۱ را ۵۰٪ پیشبینی کنید. گربه داخل جعبه در هنگام برداشتن در جعبه ۵۰٪ مردهاست و ۵۰٪ زنده است. اما وقتی در جعبه را برمیدارید خواهید دید که گربه یا مرده یا زندهاست. نمیتوان گفت ۵۰٪ سلولهای بدن گربه مردهاند و ۵۰٪ آنها زندهاند.
در فاصله یک لحظه، احتمال به یقین تبدیل خواهد شد
نمیگم اولین سوال که بی انصافی نکرده باشم ولی قطعا سوال چهارم یا پنجمی که از یک آشنا پرسیده می شود در خصوص جنسیت یک آشناست ! یک آشنا هم مثل مساله گربه شرودینگر 50 درصد خانوم و 50 درصد آقاست و وقتی که مساله به یقین برسه آشنا مرده خواهد بود.
حتی اگر با این فرض هم جلو بریم بعضی از دوستان عزیز دوست دارند که درب جعبه رو باز کنند و شک رو به یقین تبدیل کنند؛ سوال خیلی شفافی دارم چه کمکی میکنه دونستن جنسیت یک آشنا ؟ دقیقا کدام مساله بدون راه حل مونده عالم رو حل میکنه ؛ اگر واقعا مساله ای رو اونطور که توصیف کردم حل میکنه خودم دوطلب می شم و خودکشی میکنم اصلا
یک آشنا وقتی میتونه خودش باشه که مبهم باشه ؛ اینطور می تونم خود واقعیم باشم و از چیزی که دوست دارم بگم و بنویسم و ... روزی که یک آشنا رو واقعا بشناسید بدونید که یک آشنا رو کشتید
نمیخوام کسی رو ناراحت کنم ؛ و واقعا باور کنید یا نه منظورم شخص خاصی نیست ؛
+ به عنوان یک آشنایی که مدت سه ساله داره توی بلاگستان سعی میکنه بنویسه و خودش باشه اینو داشته باشید ؛ خودتون بودن سخت ترین کاری هست که میشه انجامش داد ؛ تو دنیای آدم ها وانمود کردن خیلی خواستنی تر و دل نشین تر است چون آدم ها چیزی رو می گیرند که منتظر گرفتنش هستند بله طنز تلخ زندگی همین است.