ممکنه یادتون نیاد ف یه زمانی تلفن ها دیواری بودن و وقتی خیلی حرف داشتی ، خسته می‌شدی از ایستادن ، دقیقا به حالت بالا در می اومدی ، آره حرف اون روزاست ، اون روزایی که موبایل و تلگرام و اینستاگرام و .... خلاصه تکنولوژی امروزی نبود ، بله تکنولوژی بود ولی نه از نوع امروزیش :|

آره دیگه ، حرفم می آد ، خیلی حرفم میآد ، شمام اگه تلفنتون از این سیم داراست ، بهتره یا بشینید یا دراز بکشید.


اعتراف می‌کنم با این که تو این مدتی که نبودم ، کلی مقاله نوشتم ولی تا همین الان برای شروع این پست مشکل داشتم ، سه پاراگراف نوشتم و پاک کردم ، اینقدر حرف ها زیاده و دسته بندی نشده تو مغزم دارن رژه میرن که نمیدونم از کجا باید شروع کنم ! از دغدغه های کاریم یا دغدغه های فرهنگی و اجتماعی ، یا مسائلی که هر روز بهشون فکر می‌کنم و با خودم میگم چرا باید دنیا این شکلی باشه.

خوب بهتره قبل از این که مِـن و مِـن کردنم خستتون بکنه موزیک زیر رو پلی کنید.




اول این که به آدم های خیلی مطمئن اصلا اعتماد نکنید ، فرقی نمکنه استادتون باشه یا دکتر و وزیر و یا وکیل ، اعتماد نکنید ، آدم هایی که خیلی مطئن به نظر من دانش کمی دارن ، اینقدر دانش کمی دارند که فکر میکنن تمام علم عالم رو می دونن تمام جوانب قضیه رو هم در نظر گرفتند و هیچ احتمال غیر از اونکه اونها می دونند وجود نداره ! همین اطمینان کاذب باعث میشه گند بزنن به کار ! اینا که دارم تجربه ای است که مستقیما برای خودم پیش اومده ، همیشه این احتمال رو بدید که از چیزی آگاهی نداشته باشید!

این اصل همه جا کاربرد داره حتی روابط بین آدما ، ادمی که فکر میکنه همه چیز رو میدونه زود تصمیم میگیره زود قضاوت میکنه ! میگم زود قضاوت میکنه چون همه ما قضاوت میکنیم ، ندیدم آدمی رو که قضاوت نکنه ، هرکسی هم میگه قضاوت نمیکنه شعار میده ، ولی خوب این قضاوت کردنه دیر و زود داره بسته به جنبه افراد مختلف هست سعی کنید از افراد دیر قضاوت کن باشد ، اینطوری قابل تحمل تر به نظر می آیید.

ببخشید پرت شدم ، داشتم میگفتم از آدمای مطمئن بترسید ، مخصوصا از نوع دکترش ! ما که مهندسیم و خیر سرمون بر اساس معادلات و اعداد و قوائد عالم هستی حرف میزنیم باز یه احتمال 0.001 درصدی می آد و کل دب دبه و کب کبه رو به فنا میده چه برسه به بابایی که اصلا اسم علمش هست تجربی ! نه قائده ای داره نه اصولی نه اثباتی داره و نه ردی !

اما خاصیت آدم اینه که وقتی مستاصل شد به حرف هر کسی گوش میده حتی یه پزشک کاملا مطمئن ، چاره ای نیست ، اونم آدمه و سعی میکنه با آزمایش و خطا بفهمه چتونه ! چند وقت پیش داشتم فکر میکردم که الان پزشکا پزشک نیستن یا حداقل کمتر پزشکن ، همونطوری که برنامه نویسا هم کمتر برنامه نویسن ! 

اگه از برنامه نویسی اطلاع داشته باشید یا یکیشون رو از نزدیک دیده باشید ، دیگه آدمای عجیبی به نظر نمی آن ، آدم هایی که با خودشون حرف میزنن یا تو خودشونن ، یا تو خوب مشت و لگد می پرونن خخخ ، نه دیگه از وقتی قابلیت Debug اومده مسائل خیلی راخت تر حل میشه خط به خط چک میکنن خطا رو پیدا میکنن نه مثل قدیما باید تحلیل می کردن تفسیر میکردن شرایط مختلف رو در نظر می گرفتن تا بفهمن مشکل میتونه از کدوم خط برنامه باشه (البته منکر این نیستم که چالش های جدیدی هم وجود داره) ولی خوب ربطش به دکترا از اونجا شروع میشه که دکترام دیگه مریضا رو دیباگ میکنن ! 

فلان آزمایش رو بده ، ببینم فطلان خط کدت درست کار میکنه ، حالا فلان آزمایش و حالا و.... و بیمار بین آزمایشگاه و مطب مدام در حال پاس کاری است ، حالا فکر میکنید خدا یا چی شده این قدر دارم به پزشکا گیر میدم ؛ خوب باشه مساله ای پیش نیومده فقط چند روزی به خاطر کارم به اورژانس سر میزنم و وضعیت اونجا خیلی .....

بگذریم . تا حالا تو خواب بهتون حمله شده ؟ ، این که مثلا یهو از خواب بپرین ، از تخت پرت بشین پایین ، یا مشابه اون ، خیلی دلهره آوره ، آدم تا چند وقت آدم هنگه کلا ، این روزا دوباره خواب گردی میکنم ، وقتایی که مغزم بیشتر از حد مجازش کار میکنه ، اینطور میشه ، اولین بار وقتی حدود 8 یا 9 سالم بود خواب گردیم توسط افراد خانواده شناسایی شد خخخ ، تا قبلش فکر میکردن روح سرگردان تو خونه وجود داره ، ولی بعد کاشف به عمل اومد که روح سرگردان آشناست خخخخ. دوران دانشگاه هم تو خوابگاه چند بار از صدای جیغ در حین خواب گردی از خواب پریدم! و این خیلی بده ، فکر کن تو تخت خواب از کابوس بیدار بشی همین که تخت رو می بینی متوجه میشی کابوسه و خواب بودی و ... ولی فکر کن وقتی بیدار بشی که داری راه میری ! تا میآی بفهمی چی شده تو کجایی و... چقدر می ترسی 

خوب باز شروع شده ! باز خوبیش اینه که همیشه نیست و بعد از یه بازه ای که نمیدونم دقیقا چه بازه ای است رفع میشه ، یا امیدوارم که بشه !