دقیقا نمیدونم چی میشه که وسط خواندن کتاب چشم هایش اونم توی اوج داستان ، یکهو یاد یکی از دیالوگ های کتاب 1984 می افتم و به این نتیجه میرسم که چه خنده داره جنبش فمینیسم . این که ذهن موجود عجیبی است اصلا شکی درش نیست ، ولی چرا وسط یه داستان جذاب باید اینطور بشه رو نمی فهمم.
حالا این سه تکه به ظاهر مجزا چه ربطی به هم داره ، دقیقا اون جایی از داستان بودم که راوی داستان به فکر تسخیر و تسلیم فرنگیس هست و داره با فکرش رو مرور میکنه ، بعد به یاد جمله ای از کتاب 1984 می افتم که وینستون اسمیت داره با دوستانش که تو اداره فرهنگ هست صحبت میکنه ، دوستش با کلی تفصیل داره توضیح میده که در حال نگارش زبان هستند ، زبانی که مثلا واژه نابرابری {زیاد در مورد نابرابری بودن اون واژه مطمئن نیستم}در آن وجود نداره ، و وقتی که مردم نتونن اونو بیان کنن ، پس مفهموم اونم کم کم از بین میره ، این حرکت زیرکانه حزب برای ساکت کردن مخالفان هست ، آینده ای که هیچ واژه ای برای اعتراض وجود نداشته باشه ، هر واژه که ای که هست فقط برای تملق گفتنه و....
حالا به فمینیسم فکر میکنم و به شعار برابر زن و مرد ، فقط تو تمدن چندهزار ساله پارسی امکان برآورده شدن این آرمان وجود داره ، در فرهنگی که حتی در زبان این برابری رو رعایت کرده ، در فرهنگی که برای اشاره به یک فرد ، جنسیت اون ملاک اجزاء جمله نیست.
در فرهنگی که "او" یک انسان است نه مثل دیگر زبانها که She و he یک شخص است.
همه ی زبان ها با توجه به فرهنگ، تکنولوژی، عقاید، دین، نیاز روز، سیاست، افکار جدید، و غیره تغییر میکنن؛ کلمات و اصطلاحات جدید وارد میشن، که اینا رو هم نمیشه از زبان هیچ کشوری جدا کرد. زبانی که تغییر نکنه، قرض گیری نداشته باشه و راکد بمونه توی زبانشناسی یه زبان «مرده» حساب میشه. توی کشور ما تبعیض جنسیتی و مردسالاری بیداد میکنه. بنابراین این چیزی که ما الان داریم دقیقا زبان فارسی همین دوره ای هست که داریم توش زندگی میکنیم و من اصلا نمیتونم بهش افتخار کنم. چون زبان دقیقا همون چیزیه که گویش ور همین الان داره ازش استفاده میکنه نه اون چیزی که زبانشناس ها یا فرهیخته ها میخوان. و اون چیزی هم که نیست که سالهای قبل بوده.