نمیدونم فیلم The Professional رو تماشا کردید یا نه، اگر نه ، که حتما ببینید ، این فیلم روایت متفاوتی است از یک آدمکش حرفه ای که نقشش رو ژان رنو بازی می کنه. این پست راجب این فیلم نیست ، فقط وجه مشترکی با این فیلم دارد ، و آن این که منم خودم را یکی مثل لئون می بینم ، البته نه با سلاح گرم ، بلکه با کوله پشتی ، آره با یه کوله پشتی !
وقتی کوله رو میندازم روی دوشم ، و فراموش میکنم که کوله دارم ، هی اتفاق هست و اتفاق که پشت سر هم می افته ، حالا کاری ندارم به اون آقایی که قصد داشت از سمت چپ سبقت بگیره و ویترین یه مغازه نظرم رو جلب کرد ، یکباره پیچیدم که برم سمت ویترین ، کوله به اون آقا برخورد کرد و نزدیک بود پخش زمین بشه ، پریروزا بدترین اتفاق ممکن افتاد.
منتفرم از این مغازه های سوپرمارکت یا هر کوفت دیگه ای که اینقدر جنس چیدن تو مغازه که برای رفت و آمد یه راهرو باریک میمونه ، خوب با یه کوله پشتی که نمیشه دور زد برگشت و.... ، و وای به روزی که فراموش کرده باشی کوله پشتی هم داری ! 
خریدم تمام شده بود ، دور زدم که برگردم و از مغازه خارج بشم ، بعد نگو یه آقایی بغل من ایستاده بوده ، کوله به شدت باهاش برخورد کرد و تعادلش رو از دست داد ، برای این که نیفته ، دست انداخت و طبقه رو گرفت ، دستش لیز خورد و افتاد زمین ، این شوکی که به طبقه وارد کرد بود ، باعث شد ، قوطی های رب بریزن ، کجا ! ، روی سر اون بدبخت کوله خورده (کسی که با کوله بهش حمله شده): ، خدا رو شکر زنده موند ، خدا رو شکر قوطی های نیم کیلویی بودن ، جز مقداری کوفتگی طور دیگه ای نشد :|
حالا نمیدونم اون بدشانس بود یا من ، و این است که قبل از ورود به مغازه ای دیگر ، کوله ام رو در دست میگیرم .
 
+ بد نیست حالا که حرف The Professional شد ، یه قطعه خاطره انگیز رو هم ازش بذارم (23 ثانیه اولش رو صبر کنید بعد خواهید دید که....)
 
 

دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه 19 ثانیه