وقتی که رئیست خودت باشی ، هیچ رحم و ترحمی نداری !!
این روزها رئیسم خودم هستم و کارمند بدی بودم ، کار های تمام نشده ، پروژه های معلق ، و روز هایی که فقط 24 ساعت لعنتی هستند ، و بدنی که 6 ساعت در روز می خوابد و دوساعت تمام را صرف خوردن می کند ، و دستانی که بیش از 150 کلید در دقیقه را نمی توانند بفشارند ، و صفحه ها برنامه ای که در ذهنم ذخیره اند و باید تایپ شوند ، انگار تنها عضوی که می توانم به آن اعتماد داشته باشم ، مغزم است. او نیز این روزها فراموش کار شده ، یک روز ساعت ، یک روز گوشی همراه یک روز فنجان قهوه را در یخچال می گذارد. این روزها او نیز رو به انفجار است! البته شاید حق دارد وقتی که هم زمان باید به سه پروژه مجزا فکر کند ، وقتی که باید برای هر پروژه راه کاری اساسی پیدا کند.
تنها یک راه اساسی برای سینک کردن مغزم پیدا کرده ام ، موسیقی ، موسیقی با هدفون ، نمی دانم چه می شود ، ولی موسیقی که باشد که تمرکز بیشتری پیدا میکنم !
ولی مساله اساسی پیدا کردن موزیک خوب است آن هم با این سلیقه موسیقیایی مزخرفی که دارم.
چالش : دو موزیک مورد علاقه این روزهای خود را معرفی کنید.
+ احساس میکنم دو مانیتور کم است ، باید یک مانیتور دیگر تهیه کنم ، تعداد برنامه هایی که هم زمان با آنها کار دارم به بیش از 5 عدد رسیده !! (اسکرین شات )
+ عنوان نشعت شده از روزمرگی :))
دو موزیک این روز های من :