۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ویلیام شکسپیر» ثبت شده است

اتمام هملت

شاید دو یا سه هفته میشه که نمایش نامه هملت رو تمام کردم ، هنوز فکرم رو مشغول میکنه ؛ اصلا انتظار اثری به این خوبی رو نداشتم ، با خودم فکر میکردم خوب این نمایش نامه مربوط میشه به 400 سال پیش ، تاحالا خیلی چیزا تغییر کرده و احتمالا اونقدرا نباید دارای مفاهیم عمیق باشه. اما بعد از خوندن این نمایش نامه کاملا حرف رو پس میگیرم و رسما اعلام میکنم که این آقای ویلیام شکسپیر واقعا انسان خارق العاده ای بوده .

یکم ترس برم داشته که نکنه دیگه اثری به این خوبی پیدا نکنم :| ، خوب آدم توقعش زیاد میشه وقتی اثر خوبی رو میخونه .

نکته دومی که خیلی برام جالب بود ، اینه که بعد از گذشت 400 سال خوی انسانی به همون شدت 400 سال پیش در جوامع به ظاهر متمدن در جریانه و شاید تنها چیزی که ما رو از اون موقه متمایز میکنه نحوه لباس پوشیدنمون هست و ابزار هایی هست که استفاده میکنیم ، اگر نه دقیقا خوی انسانی سرکش همون موقه ها رو به ارث برده ایم دقیقا همون حسادت ها ، همون کینه توزی ها و حیله گری ها و.....


+ احتمالا کتاب بعدی چشمهایش اثر بزرگ علوی باشد.

+ تکه ای از نمایش نامه که خیلی بهش فکر کردم و دوستش دارم :


بودن، یا نبودن، سوال اینجاست
آیا شایسته تر آن است که به تیر و تازیانهٔ تقدیرِ جفاپیشه تن دردهیم،
و یا تیغ برکشیده و با دریایی از مصائب بجنگیم و به آنان پایان دهیم؟
بمیریم، به خواب رویم- و دیگر هیچ.
و در این خواب دریابیم که رنج‌ها و هزاران زجری که این تن خاکی می‌کشد، به پایان آمده.
این سرانجامی است که مشتافانه بایستی آرزومند آن بود.
مردن، به خواب رفتن، به خواب رفتن، و شاید خواب دیدن...
ها! مشکل همین جاست؛ زیرا اندیشه اینکه در این خواب مرگ
پس از رهایی از این پیکر فانی، چه رویاهایی پدید می‌آید
ما را به درنگ وامی‌دارد؛ و همین مصلحت اندیشی است
که این گونه بر عمر مصیبت می‌افزاید.
وگرنه کیست که خفّت و ذلّت زمانه، ظلم ظالم،
اهانت فخرفروشان، رنج‌های عشق تحقیرشده، بی شرمی منصب داران
و دست ردّی که نااهلان بر سینه شایستگان شکیبا می‌زنند، همه را تحمل کند،
در حالی که می‌تواند خویش را با خنجری برهنه خلاص کند؟
کیست که این بار گران را تاب آورد،
و زیر بار این زندگی زجرآور، ناله کند و خون دل خورد؟
اما هراس از آنچه پس از مرگ پیش آید،
از سرزمینی ناشناخته که از مرز آن هیچ مسافری بازنگردد،
اراده آدمی را سست نماید.

۹۴/۱۱/۱۶ ۱۵ نظر ۴
یک آشنا

کتاب جدید

کتاب جاناتان مرغ دریایی اثر ریچارد باخ حدود یک هفته ای میشه تمام شده ، کتاب خوبی هست ، پر است از مطالبی در خصوص خود باوری و کمی هم معنویت ، اگر به توانایی های خود باور ندارید ، پیشنهاد میکنم کتابرو مطالعه کنید ، ذهنیتی که کتاب از شناخت خود بیان میکنه رو دوست داشتم ، نویسنده معتقده که ما موجوداتی ساخته افکار خود هستیم ، و چقدر این گفته به نظر من آشناست و قبولش دارم ، این توانایی های جسمی ما نیست که از ما یک قهرمان یا شخصیت خارق العاده می سازد ، این تفکرات ماست که همچین کاری با ما می کند. تکه هایی از کتاب رو که دوست داشتم علامت گذاری کردم که بخشیش رو اینجا می نویسم :

  1. جاناتان گفت :«تنها قانون واقعی ، قانونی است که منجر به آزادی شود. قانون دیگزی وجود ندارد.»
  2. .... جاناتان ! چنین مکانی {بهشت} وجود ندارد. بهشت یک مکان نیست و یک زمان هم نیست - بهشت یعنی کامل شدن.
  3. .... آنچه دیدگانت به تو می گویند باور نکن. همه آنچه که می بینی محدود است. با اداک خود بنگر
  4. جاناتان : « چرا باید سخت ترین کار این باشد که به پرنده ای بفهمانی آزاد است »
بعد از تمام شدن این کتاب ، دنبال کتاب مناسب برای خوندن میگشتم بین دو کتاب شک داشتم ، کتاب اول هست 'تصادف شبانه' اثر پاتریک مودیانو که از اتفاق برنده جایزه نوبل ادبی سال 2014 هم هست و 'کتاب دوم هم هست ویکنت دو نیم شده' اثر ایتالو کالینو که در سال 1952 منتشر شده !!!!
همیشه انتخاب کتاب اینقدر سخت هست ! ، آخر تسلیم شدم و فعلا نمایشنامه هملت رو برای خوندن انتخاب کردم  اثر ویلیام شکسپیر!!


نمایشنامه هملت رو مدت مدیدی بودت قصد داشتم بخونم و فرصت نمی شد ، و آخر این دوگانگی در انتخاب کتاب ، فرصت مناسبی شد برای خوندن نمایشنامه ای محصول سال 1602 که محبوب ترین  نمایشنامه هم هست.
باشد که رستگار شویم !!!
۹۴/۰۹/۲۳ ۱۱ نظر ۱
یک آشنا