بعد از مدت ها احساس خاصی دارم ، احساس از نوع آزادی !

آزادی از خودم ، مسئولیت و هر کوفت دیگه ای که میخواد اسمش باشه ، با وجود تمام کار هایی که هوار شدن سرم ، ولی خسته شدم ، همه رو رها کردم ، از صبح دارم با خودم تکرار میکنم گور بابای همشون ، آخرش که چی ، نتونستم همین شرایط حفظ کنم و ساعت 12 رفتم سر کارا ولی 4 دوباره دست کشیم ، مثل این که بخوام یک هفته آینده رو خودم رو زندانی کنم توی خونه جوری که حتی نور آفتاب رو هم نبینم چه برسه که بخوام با آدما سر و کله بزنم یا حتی ریختشون رو ببینم ، نه این که مشکل از اونا باشه ، قطعا مشکل از منه ! آدم باید گاهی وا بده ، رها کنه ، فرار کنه :/

بگذریم ، فعلا در حال فرار از خود واقعیم هستم و بهترین جایی که میشناسم برای مدتی خودم نبودن ، همین جاست کنار شما دوستان عزیزم.

حرف برای گفتن زیاد دارم و نمیدونم اصلا باید بگم یا نه ! ، ولی چیزی که مسلمه ، اینه که دوست دارم شدیدا حرف بزنم به اندازه یک سال نوری حرف بزنم حالا اگر نوری هم نشد ، صوتی لااقل یا حتی یک سال یه مورچه ، یه زمانی که بتونم حرف بزنم خوب میشم ، معمولا آدم پر حرفی نیستم ولی همیشه برای هر چیزی یک اولین باری وجود داره.


 رانندگی :

دیدین چقدر آقایون رانندگی خانوما رو دست میندازند ؟ ، یه راننده خانوم چقدر باید صدای نا هنجار بوق کوفتی ماشین های پشت سرش رو بشنوه ؟ ، یکی نیست بگه خوب روانی با این صدای بود مایکل شوماخر هم هنگ میکنه و ریست میشه و از نو میخواد بیاد بالا ، یا این که آیا واقعا یکی نیست بگه آقایون محترم شاید اون خانوم به هزار و یک دلیل که بر شما پوشیده است کفش پاشنه بلند پوشیده باشه ، لطفا یک بار با کفش پاشنه بلند رانندگی کنید تا بفهمید چی میگم ، به اندازه دو ثانیه صبر کردن و بوق نزدن مشکل خود به خود حل میشه !

فقط عادت کردیم که بگیم خانوما راننده های خوبی نیستن ، آیا خود شما با عنوان یک آقا ، شاهد رانندگی ناشیانه یک آقا نبوده اید ؟ ، چرا اونا اشکالی نداره ؟ اما وای به روزی که راننده ماشین جلویی خانوم باشه ، حتی اگر خانوم شوماخر باشه ، بازم یه مزخرفی داری که بگی آره :|

یه پیشنهاد دارم ، خودم فرصت و وقتش رو ندارم ولی اگر ساخته شد ، اولیش رو خودم میخرم ، پیشنهادم اینه که یه چیزی مثل تابلو led همینایی که جلو درب مغازه ها میزنن و کلی تبلیغ توش رد میشه ، یکی کوچیکش رو بزنه و متن های درخور شخصیت های مختلف توش بزنه ، که راننده بتونه با یه دکمه متن مورد نظرش رو انتخاب کنه ، بعد اینو نصب کنیم شیشه عقب ماشین ، گاهی خیلی لازم میشه آدم بخواد یه حرفی به راننده ماشین پشتی بزنه 

یه پیشنهاد دیگه هم دارم که اونم خیلی کاربردی هست ، مخصوصا برای وقتی که راننده پشتی نور بالا میزنه ، مثل بیشعور ها و هی نزدیک میشه و شما جلوتو نمیتونی ببینی ! پیشنهادم اینه که یه لامپ هایی مثل فلاش های عکاسی هست ، ولی خیلی قویتر آدم بتونه عقب ماشین نصب کنه ، در واقعی خیلی بدرد میخوره ، همین که 10 میلی ثانیه هم باشه کفایت میکنه !

اینو یادم رفت بگم ، خوب لامصب ، ماشین خراب میشه ، چه ربطی به راننده خانوم داره ؟ آیا اصلا امکان داره ساله رو جنسیتی نکنید ؟ تو هر زمینه ای ؟


جزیره های بی درخت

اگر علم در دو صفحه اول کتابی باشد ، و ان کتاب در دست مردمان باشد ، تنها قومی که به آن دست نمی یابند ، اقوام ایرانی هستند ! 

تعجب نکنید ، فکر میکنم اصل روایت باید اینچنین بوده باشد؛ و بعد ها در تاریخ دست برده اند و تحرفش کرده اند ؛ خوشبختانه در جامعه ای زندگی میکنم که به لحاظ وجود مهندس و دکتر ، چیزی کم نداریم ، و تنها چیزی که جامعه را تهدید میکند ، مساله بی کاری است ، همه دانا و همه چیز دان هستند و مشکل از ارگان های دولتی است که توان ایجاد اشتغال مفید را ندارد. شغلی که آدم صبح برود تا ظهر چرت بزند و اخر سر هم یک آب باریکه ای باشد کفاف زندگی را نمی دهد. زندگی ما مثل آدم می ماند که در جزیره ای دور افتاده و خالی از سکنه گیر افتاده و تنها درخت موجود را قطع کرده که تا با آن آتشی سازد و ماهی مرده ای که به ساحل رسیده است را کباب کند. و بعد از آن روز ها در ساحل به انتظار ماهی مرده ای دیگر باشد که اگر کباب هم شده باشد دیگه چه بهتر.


بیکاری و بیگاری

چند وقتی هست که به همراه دوستان یک کسب و کار اینترنتی رو پایه ریزی کردیم و شروع به کار کردیم ، خوب اولین مساله توی شروع یه کسب و کار تامین نیروی انسانی مجرب است ، خیلی جاها آگهی کردیم و از خیلی ها پرسو جو کردیم ، بعد به نتیجه حیرت آوری رسیدم که واقعا دیدگاهم رو عوض کرد ، 

بیکاری ریشه کن شده است و هیچ بیکاری وجود ندارد ! چرا که با کلی تلاش هنوز موفق به جذب نیروی انسانی کافی نشده ایم ! کیه که میگه کار نیست ، ؟

از چند همکار دیگه سراغ گرفتم همه همین مشکل رو داشتن و همه میگن که نیروی کار به سختی گیر میآد ، پس دیگه نگید بیکاری هست ، چون واقعا نیست ! ، فکر کنید یک نفر پایتون کار آماتور که خودش هم به آماتور بودنش واقف بود به همین دلیل قیمت پایین میداد ، برای همکاری 3.5 طلب میکرد ! خود این مساله به تنهایی نشون میده که چقدر همه در موقعیت های شغلی خوبی قرار دارند و اصلا توی جامعه بی کار ندارم 

باور ندارید از کار آفرین ها جویا بشید قضیه رو 


چرا ما را خرید و فروش میکنند ؟

این کانال های تلگرام ، سایت های خبری ، 98 درصد سایت های فارسی زبان همه و همه کاربر رو به چشم یک منبع دآرمد یا راهی برای رسیدن به هدف خودشون می بینن ، باور نمی کنید! ، افرادی هستن که در حال خرید و فروش شما  و من هستن ! ، اونم به چه قیمت اندکی ، شاید شما تا حالا بار ها و بارها به قیمت ناچیز 1 ریال خرید و فروش شده باشید ، اون کسی که میفروشه ، همونیه که تبلیغ میذاره تو کانال یا گروهش توی تلگرام یا سایتش ، و اون کسی که میخره همونی هست که تبلیغ رو سفارش میده یا کانال جدید زده داره دنیال عضو میگرده یا برای اکانت اینستاش داره دنبال فالوور میگرده ، به همین راحتی ! 

ندیدی خیلی راحت تو یه گروه عضوت میکنن یا با هزار ترفند و کلک میکشوننت به یه کانال ؟

همچین موجودات کم ارزشی هستیم از دید عده ای :/

جای بسی تامل داره و اسفناکه وضع موجود


و....

میدونم خیلی زیاد حرف زدم ، باید ببخشید دیگه خوب به هر حال تو 20 روز آدم کلی حرف میمونه تو دلش !