۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بچه» ثبت شده است

بزرگ نشو !

ببین خودت لابد دیگه میدونی آدم اول بچس بعد بزرگ میشه وقتی بزرگ میشه دیگه مث بچگی نیس همه چی یهو زیاد تر میشه انقدر زیادتر میشه که آدم کلافه میشه تو بچگی همش دلت میخاد آدم بزرگ بشی اما نیگا انقد عجله نکن واسه بزرگتر شدن جالبه ها حالا عجله نکن زیاد آدم تا بچس خیلی چیزا رو نمیدونه انقدر خوبه که نگو مثلا تو میدونی دوری چیه شب هفت شورای امنیت میدونی چیه تا حالا اسم آمریکا خورده به گوشت!

ببین بچه حالا که عقلت میرسه حواست هست یادت نره اینایی که داری گیر همه نمیادا مامان بابا خواهر برادر اسباب بازی مسافرت دوستای تازه خونه اتاق تخت کتاب کمد مداد رنگی گیر همه نمیاد حالا اگه من همه اینارو زیاد برات بشکافم میترسم یهو دیوونه شی بزرگ شی !

هوای فردا دوده ابیه زرده سارینو خردله رنگین کمونه نجاسته هوا پسه بچه تا میتونی بخند بزرگ نشو 

۹۵/۰۶/۱۰ ۸ نظر ۲
یک آشنا

تربیت

حدود 6 سالشه ، بچه مدیر عامله ، مادرشم روان شناسه ، تازه از کانادا برگشتن

+

یکی از همکارا شکلاتش رو که تو یخچال شرکت گذاشته بود ، اشتباهی خورده بود. حالا میخواست سر به سرش بذاره.


- یک آشنا رو می بینی

+ بله

- شکلاتت که تو یخچال بود رو برداشت خورد.


با دقت به من نگاه می کنه و میگه :

+ فکر نمیکنم !، ایشون خیلی متشخص هستند؛

دستش رو به سمتم دراز میکنه و میگه "از آشنایی با شما خیلی خوشبختم !"

^_^


+ بچه که هیچی ، اگر خود همکارم همچین خبری رو شنیده بود ، به سمتم حمله ور شده بود.

۹۴/۱۲/۰۶ ۱۴ نظر ۶
یک آشنا